مفاسدي كه شهرها را تباه ميكند، بلكه به عقيدة من، به طور كلي مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهد يافت، مگر آنگاه كه در شهرها فلاسفه پادشاه شوند يا آنان كه هم اكنون عنوان پادشاهي و سلطنت دارند، به راستي و جداً در سلك فلاسفه درآيند و نيروي سياسي با حكمت توأماً در فرد واحد جمع شود. ۱
در مدينة فاضلة فارابي نيز حكمت، اساسيترين شرط پادشاهي است. فارابي دوازده خصلت براي رئيس مدينة فاضله و شش خصلت براي جانشين او برميشمارد كه اولين آن حكمت است. ۲ حتي معتقد است اگر تمام شرايط رئيس در يك نفر جمع نشد، ميتوان گروهي را كه هر شرط در يكي از آنها وجود دارد، بالاتفاق، رئيس مدينه كرد؛ اما:
هرگاه اتفاق افتد كه حكمت از شرايط رياست خارج شود و كسي بود كه، بجز حكمت، ساير شرايط در او موجود باشد، در اين هنگام، مدينة فاضله بدون پادشاه ماند و رئيسي كه قائم به امر اين مدينه است، پادشاه نبود و مدينه در معرض هلاكت و تباهي بود و سرانجام اگر حكيمي يافت نشود كه به او حكمت فزايد و بپيوندد، طولي نخواهد كشيد و زماني نخواهد گذشت كه آن مدينه تباه و فنا گردد. ۳
خواجه نصير هم ـ كه هدفش از تأليف اخلاق ناصري، بيان حكمت عملي بوده كه جزئي از اجزاي حكمت تامه است ـ ۴ رياست عظما را در مدينة فاضله از آن كسي ميداند كه چهار چيز در او جمع شده باشد. اولين آنها حكمت است كه غايت همة غايات است. رياست چنين شخصي به گفتة خواجه، «رياست حكمت» خوانده ميشود. ۵
افلاطون حتي صفت حكمت را شرط لازم براي نگاهبانان شهر آرماني ميداند ۶ و معتقد است:
نيل به سعادت حقيقي براي انسان ميسر نخواهد بود، مگر در صورتي كه با اعتقاد به بقاي روح در رفتار خود، عدل و حكمت را نصب العين قرار دهد. ۷
به همين دليل، شعرا و نقاشان را از مدينة فاضلة خود طرد ميكند؛ زيرا آنان را مقلد مشهودات و ملموساتي ميداند كه خود ساية حقيقتاند. بنابراين، ميگويد:
اينان از حقايق حكمي و فلسفي دو درجه دورند و جهت هنر آنان موضوع اخلاقي ندارد كه بتواند چيزي به انسان بياموزد، فاقد ارزش است و طرد شدني. ۸
1.جمهور، ص۳۱۵و۳۱۶ .
2.انديشههاي اهل مدينه فاضله، ص۲۷۵ .
3.همان، ص۲۷۷ .
4.اخلاق ناصري، مقدمه، ص۳۷و۴۳ .
5.همان، ص۲۸۶و۲۸۷ .
6.جمهور، ص۱۲۸ .
7.همان، ص۵۵۲ .
8.همان، ص۵۵۳ تا۵۸۰ .