صدقه در روايات
تأمل در روايات نشان ميدهد که در عهد نبوي( «صدقه» به طور مطلق، در مفهوم «کمک مالي براي رضاي خدا» به کار ميرفته است؛ اما کاربرد آن در «زکات مصطلح فقهي» بسي فزوني داشته است. انبوه روايات منقول از رسول خدا( که در آنها، صدقه به معناي زکات آمده، گواه اين مدعاست؛ براي نمونه بنگريد:
... فأمر رسول الله( منادية فنادى في الناس ان الله... فرض الصدقة من الابل و البقر و الغنم و من الحنطة و الشعير و التمر و الزبيب... ثم وجه عمال الصدقة و عمال الطسوق.۱رسول الله(: يا بني عبدالمطلب ان الصدقة لا تحل لي و لا لکم.۲
مراد از صدقه در اين گونه روايات، به قرينه رواياتي ديگر، ۳ همان زکات واجب است.
اين كاربرد، در نامههاي حضرت ۴ و نيز در روايات كتب حديثي اهل سنت، ۵ نمودي گسترده دارد.
با اين حال، در همان دوران و توسط پيامبر(، با تسري دادن ملاك آن به احسانهاي غير مالي ـ آن سان که نزد اصوليان، به عنوان «حکومت توسعهاي» مطرح است ۶ ـ به هرگونه کار مثبتي که براي رضاي خدا انجام گيرد، صدقه اطلاق گرديد: «کل معروف صدقة الي غني او فقير». ۷ چنان که گاه واژه ياد شده در مورد «وقف» نيز به کار رفته و از آن با عنوان «صدقه جاريه» ۸ ياد شده است؛ اما اين استعمال، همراه با قرينه بود. ۹ بنا بر اين، هر جا در روايات نبوي واژه صدقه بدون قرينه به کار رفته، به مفهوم «مطلق انفاق مالي، اعم از واجب و مستحب» است، ولي انصراف به «زکات مصطلح فقهي» دارد.
در زمان حضرت امير عليه السلام، به تدريج، استعمال آن در «وقف» فزوني يافت؛ اما بدان حّد نرسيد که بدون قرينه به کار رود. در وقف نامههاي علي عليه السلام واژه صدقه با قرينههايي همچون «لاتباع ولاتورث» و «بته بتلا» ۱۰ به کار رفته است؛ بنگريد:
قسم نبي الله( الفئ فأصاب علياً عليه السلام أرضا فاحتفر فيها عيناً فخرج ماء ينبع في السماء كهيئة عنق البعير فسماها ينبع فجاء البشير يبشر، فقال(: بشر الوارث هي صدقة بتة بتلا في حجيج بيت الله و عابري سبيل الله، لا تباع و لا توهب و لا تورث.۱۱
1.الکافي، ج۳، ص۴۹۷ .
2.همان، ج۴، ص۵۸ .
3.مانند اين روايت: «سألت ابا عبدالله عليه السلام عن الصدقة التي حرمت علي بني هاشم ما هي؟ فقال: هي الزكاة» (همان، ج۴، ص۵۹) .
4.براي نمونه ر.ك: مكاتيب الرسول(، ج۱، ص۲۹۳، ۳۰۲ و ۳۰۳.
5.براي نمونه ر.ك: مسند احمد، ج۱، ص۱۱ و ۱۲ .
6.ر.ک: نهاية الافکار، ج۲، ص۲۲ ـ ۲۴ و ۱۳۲؛ فوائد الاصول، ج۳، ص۱۹ .
7.وسائل الشيعة، ج۱۳، ص ۲۹۲ ـ ۲۹۳ .
8.ر.ك: عوالي اللئالي، ج۲ص۵۳؛ بحارالانوار، ج۲ص۲۳؛ مسند احمد، ج۲ص۲۷۲؛ سنن النسائي، ج۶، ص۲۵۱ .
9.وصف «جاريه» در اين روايات، خود قرينه كاربرد آن در وقف است؛ گو اينكه مي توان گفت در اين جا نيز مفهوم عامي مراد است كه وقف هم جزء آن است .
10.يعني قطع كردن و جدا ساختن مال از مالك (ر.ك: لسان العرب، ج۲، ص۷ و ج۱۱، ص۴۲) .
11.الكافي، ج۷، ص۵ .