قدمت و خاستگاه اِسناد - صفحه 189

حدّثني الثّقة ۱ را به ‌كار مي‌برد و احمد بن حنبل از اين‌که منابعش را با تعابيري چون رجلٌ من المهاجرين، رجلٌ لم يُسَمَّ يا رجالٌ يتحدّثون ۲ نام برد، تحاشي ندارد. به ‌علاوه، برخلاف تصور کايتاني، استفاده از اِسناد گروهي كه در آن، اسامي همه راويان كه قصة در اصل واحدي را نقل كرده‌اند، در آغاز داستان قرار داده شده است، ويژگي سبك ابن‌اسحاق نيست. نمونه‌هاي اين امر را هم در صحيح البخاري ۳ و هم در مُسند أحمد بن حنبل ۴ مي‌بينيم. همين وضعيت در باب ارجاع به منابع مکتوب نيز صادق است:
۵ نمونه‌هاي چنين ارجاعي در صحيح البخاري و در مُسند أحمد بن حنبل آمده است. ۶
درست است که ابن‌اسحاق اِسناد را به ‌كار مي‌برد (و البته هرجا از آن استفاده مي‌کند، آن را اساساً به صورت معمول در جوامع حديثي معروف به‌ کار مي‌برد)، اما بايد به ‌خاطر داشت که شمار خلاف قاعده‌ها و اشتباهات وي بسيار بيشتر [از مدوّنان کتب حديثي] است. با اين‌ همه، ابن‌اسحاق به هيچ وجه نخستين فردي نيست كه از اِسناد بهره مي‌برد. بجز موسي بن عقبة ۷ (كه فقط کمي جوان‌تر از ابن‌اسحاق است)، استاد ابن‌اسحاق، يعني زُهري هم نيز با مقولة اِسناد آشنايي دارد. گلدتسيهر به اين نکته توجه داده است كه زُهري از اِسنادهاي گروهي استفاده مي‌كند. ۸ اين امر در موضوع بحث ما اهميتي ويژه دارد؛ زيرا بعيد است كه اِسنادهاي گروهي ساخته و رايج شوند، مگر آن‌که پيش از آن براي مدتي اِسنادهاي فردي تداول يافته بوده باشند. مي‌توان نتيجه گرفت تاريخ پيدايش اِسناد قديم‌تر از دوران زُهري است، اما دشوار مي‌توان تعيين کرد که دقيقاً چه اندازه قديم‌تر. اين‌ که آيا عروة بن زبير، از مهم‌ترين مشايخ زُهري، اِسناد را به ‌كار گرفته يا نه، سخت محل بحث و نظر است. شپرنگر کوشيده است تا اثبات کند كه اِسنادهاي منسوب به عروة بن زبير جعلي است، ۹ اما از اين نکته غفلت ورزيده كه فقراتي که وي مورد بررسي قرار داده است، به هيچ روي، تنها مواردي نيستند که در آنها اِسنادي به عروة نسبت داده شده است. ۱۰ امروزه

1.همان، نکاح، ش۱۲۳ .

2.Martin Hartmann, “Die Tradenten erster Schicht im Musnad des Ahmad ibn Hanbal,” in MSOS ۹ (۱۹۰۶), [۱۶۷] .

3.شهادة، ش۲؛ إفک، ش۱؛ شروط، ش۱۵؛ جهاد، ش۶۶؛ مَغازي، ش۳۶؛ تفسير، ذيل سورة نور؛ أيمان، ش۱۷؛ إعتصام، ش۲۶؛ توحيد، ش۳۵ و ۵۷؛ بجز دو مورد، بقية فقرات حاوي بخش‌هايي از حديث الإفک‌اند که خود حديثي داستاني و نقلي است .

4.Ignaz Goldziher, “Neue Materialien zur Litterature des Uberlieferungswesens bei den Muhammedanern”, ZDMG ۵۰ (۱۸۹۶), ۴۷۴ که آن هم درباب حديث إفک است , .

5.Caetani, Annali, I, ۳۴, § ۱۴, n. ۴ (Introduzione) .

6.صحيح البخاري، أذان، ش۱۵۳؛ جمعة، ش۱۱؛ زکات، ش۵۳؛ حج، ش۱۱۰؛ طب، ش۲۶. در باب احمد بن حنبل ر.ك: همان مقاله از گلدتسيهر: Ignaz Goldziher, “Neue Materialien,” ۴۷۵ .

7.Edward Sachau, “Das Berliner Fragment des M?s? ibn Ukba. Ein Beitrag zur Kenntniss der ?ltesten arabischen Geschichtsliteratur,” Sitzungsberichte der K?niglichen Preussischen Akademie der Wissenschaften zu Berlin, ۱۹۰۴, no. ۹, ۴۴۵-۷۰ . از سوي ديگر، وهب بن مُنَبِّه در مخطوط بازمانده از وي در هايدلبرگ، هيچ‌گاه به رجال و سند خود اشاره نمي‌کند. ر.ك: C.H. Becker, Papyri Schott-Reinhardt (Heidelberg, ۱۹۰۶), I, ۸-۹ .

8.Ignaz Goldziher, “Neue Materialien,” ۴۷۴; cf. also my “Zur Mu?ammadlegende,” Der Islam, ۵ (۱۹۱۴), ۴۴ . تمام ارجاعاتي که در پانويس ۱۴ (در بالا) بدان اشاره شد، به زُهري ختم مي‌شوند .

9.Aloys Sprenger, Das Leben und die Lehre des Mohammad (Berlin, ۱۸۶۹), I, ۳۳۹-۴۰ .

10.مثلاً ر.ك: المغازي تصحيح و ترجمه: ولهاوزن (Wellhausen)، نمايه، ذيل عروة [۴۶۳]؛ کتاب الطبقات الکبير، ابن‌سعد، تصحيح: ادوارد زاخاو (Eduard Sachau) و ديگران (لايدن، ۱۹۰۴ـ۱۹۴۰)، [ج ۳، جزء ۲، ص۳۱]. واقدي فهرستي از راوياني به‌دست مي‌دهد که بايد از جمله مشايخ و منابع عروة باشند.

صفحه از 193