وي در سلسلة سندش در مدرسه خواند، خشمگين شد. بر اينها بيفزاييد که از همگان ميخواستند سرسختانه هر روايتي را به قديمترين مرجع ممکن برساند:
اگر ميتوانيد سند روايتي را تا خود موسي( عقب بريد، حتماً اين کار را بکنيد. ۱
حس مسئوليت ناقلان روايات و اقوال همواره مورد بحث و جدل بوده است:
کسي که روايتي را بر اساس سخن کسي که نخستين بار آن را گفته است، نقل کند، بايد خود را در برابر گويندة اصلي حاضر بداند. ۲
ميگويند فردي که نامش را به عنوان منبع روايت منقول بردهاند، حتي پس از مرگش بسي خشنود ميماند. حس خشنودي وي را چنين توصيف ميکنند:
آنکه در اين جهان نامش را در شمار راويانِ سخني آورند، گويي چنان است که در قبر خود لبانش را در بيان آن جمله حرکت ميدهد. ۳
در مقابل، عواقب سختي براي دروغپردازان و جاعلان روايت مهيا کردهاند:
آنکه سخني بر زبان ميراند که از استاد خويش نشنيده است، سکينت الهي را از ميان يهود برده است. ۴
لازم است رفتار مدارس يهودي در دوران تلمودي را همان الگويي بدانيم که نظام اِسناد بر اساس آن به سنت اسلامي انتقال يافت. پس از آنکه اصل توثيق متن روايت از طريق ذکر اِسناد و سلسلة راويان تثبيت شد، برخي مشابهتهاي ظاهري تطور و تکامل پيدا کرد. از سوي ديگر، اين امر کاملاً طبيعي بود که در جريان تطور و تکامل نظام اِسناد اسلامي، برخي اوصاف و احوال خاص اين نظام پديد آيد. با اين همه، برخي تعابير و اصطلاحات در دست است که نميتوانستهاند در آن زمان، يکباره و ارتکازاً، جعل شده باشند؛ مثلاً بهکارگيري «شهد» و مشتقات آن در اصطلاحات اِسناد، ۵ کاربرد «هيعيد» در متون سنت يهودي را به خاطر ميآورد. نمونههاي فراواني از اين امر در رسالة «عِدُيوت» هست که بر همين اساس «شواهد» (testimonies) ناميده شدهاند. بي هيچ ترديد، اصطلاح حديثِ مسلسل در اطلاق بر زنجيرة متصل راويان، برگرفته از شِلشيل شموعا ۶ است و واژة سِلسِلة با شَلشِلِتِ عبري در ترکيباتي چون شَلشِلِت يُحَسِن و شَلشِلِت ها ـ أبُت ۷ مطابقت دارد. باب به معناي فصل و بخش ـ که پيشتر فرانکل ۸
1.Yerush. Qiddushin ۶۱a et passim. .
2.Ibid. .
3.Sanhedrin ۹۰b et passim .
4.Berakot ۲۷b .
5.ر.ك: صحيح البخاري، علم، ش۳۳؛ صلاة، ش۶۷؛ أدب، ش۹۱؛ جمعة، ش۳. افزون بر اين ر.ك: به نقلهاي گلدتسيهر از بخاري، مسلم، و أحمد بن حنبل در سه مقاله و کتاب زير:
Ignaz Goldziher, “Neue Materialien,” ۴۸۷; Ignaz Goldziher, “K?mpfe,” ۸۶۱; Ignaz Goldziher, Abhandelungen yur arabischen Philologie (Leiden, ۱۸۹۶-۹۹), I, ۴۹ .
6.ر.ك: همين مقاله، پيشتر، پانويس ش۳۱ .
7.References from Jacob Levy, Neuhebr?isches und chald?isches W?rterbuch über die Talmudim und Midraschim (Leipzig, ۱۸۷۶-۸۹), IV, ۵۶۹. .
8.Sigmund Fr?nkel, Die aram?ischen Fremdw?rter im Arabischen (Leiden, ۱۸۸۶), ۱۴ .
لِت» عبري قبلاً همين معنا را ميداده است. ر.ك: عهد عتيق، ارميا، باب ۳۶، آية ۲۳. .