سيف منتضي شرح حديث امام رضا (ع) (شرح حديث عمران صابى) - صفحه 252

پس امام رضا عليه السلام گفت: اى قوم! اگر كسى در ميان شما مخالف اسلام هست و مى خواهد سؤالى كند، بكند. [و ]شرم و احتشام ، يك سو نهد.
عمران صابئى برخواست به سوى آن جانب - و او يگانه بود در ميان متكلمين - پس گفت: اى عالِم مردمان! اگر نبود اين كه مرا به سؤال از خود دعوت كردى، اقدام نمى نمودم و جرأت بر سؤال از تو نمى كردم و من به كوفه و بصره و شام و جزيره داخل شدم (مراد از جزيره يك قدر از زمين است كه در ميان آب باز مانده باشد و آب احاطه او را نكرده باشد و مراد در اين جا از جزيره ، ما بين الشطين است . يعنى شط فرات و شط بغداد و در بين الشطين شهرها هست) و متكلّمين و علما را ادراك نمودم، به كسى نرسيدم كه بر من ثابت گرداند كه قديم اوّل ، يكى است، قائم به وحدانيت خويش و جز او قديمى نيست. آيا پس اذن مى دهى كه از تو بپرسم از دقايق و رقايق ايمان و مشكلات و معضلات توحيد و ايقان و از اثبات واحد اوّل و از انّيّت و حقيقت علّة العلل كه در مسلك و مذهب اهل توحيد اصل و معوَّل است؟
امام رضا عليه السلام گفت: اگر در ميان اين جماعت ، عمران صابئى هست، آن تويى. گفت: بلى، من همان عمران صابى ام. گفت: بپرس يا عمران و ملازمت كن نگهداشتن انصاف را و پرهيز كن از خطل و جور. عمران گفت: والله ـ يا سيدى ـ كه من غير از اين مقصودى ندارم كه براى من طريقى ثابت كنى كه به او بچسبم و چنگ به او زنم، پس از آن در نگذرم. گفت امام عليه السلام : بپرس از هر چه به خاطرت بعد از تعمُّق نظر و تدقّق فكر مى رسد (و سؤال را قيد كرديم به تعمّق نظر؛ زيرا كه امام عليه السلام فرمود: «سل عما بدا لك» و لفظ «بدا» ظهور بعد از خفاست و ظهور خفايا نمى شود مگر بعد از حركات فكريه و انتقالات نظريه). و مردم ازدحام نمودند و به همديگر پيوستند.
اوّل فيضى كه از آن امام عليه السلام به او رسيد پيش از افتتاح ابواب فتوح، امر به انصاف بود و الزام اتّصاف به اين وصف محمود كه اُمّ اخلاق و مفتاح رضاى خلّاق است كه به التزام اين /6/ صفت ، استعداد حاصل و به آرزو واصل آيد.

صفحه از 350