سيف منتضي شرح حديث امام رضا (ع) (شرح حديث عمران صابى) - صفحه 279

بارى تعالى شد و ذات در مرتبه صرافت خود باقى است و ما را راهى جز به سوى فعل واجب نيست و ذات بذاته را هيچ ربطى به احدى نيست -: پس به چه چيز شناختيم ما او را؟
و مراد از «عرفناه» كه صيغه متكلم مع الغير است ، كل موحدين است؛ يعنى موحدين را بصيرت از كجا شد به رموز توحيد و عرفان؟ و حال آن كه ذات را صرفِ وجودِ محض فرمودى عارى از اسما و صفات و منزّه از حدود و اعراض. وقتى كه حدود و اعراض و اجزا و ابعاض از براى او نشد ، معرَّف نخواهد بود و اين اوصاف و اسما كه معلوم است از براى ما تابع مخلوقات است و معرفت اين صفات و اسما معرِّف ذات نخواهد /33/ بود و تصوّر ذات، بذاته هم ممكن نيست. پس به چه مُعّرِف ما همه عارف او ـ تعالى شأنه ـ بايد بشويم؟
امام عليه السلام فرمود: «بغيره» يعنى معرِّف ذات را مسير و مسلك، اوصاف و آثار فعليه است كه امور اضافيه اند به نفى كردن اين صفات از مرحله ذات . و به سلب اين آثار از ذات، ذات شناخته شد؛ به علّت اين كه آثار و اوصاف را ملاحظه نموديم، يافتيم كه از براى اين آثار مؤثرى واجب است؛ به علّت آن كه محتاج غيرند و وجود آنها كافى در حدوث و بقا نيست. پس لا جرم مُحدِثى و مُبقى اى از غير جنس خود دارند كه وجود غير ذات و زايد بر ذات نباشد و وجود اشيا به مشيّت و توجه او باشد. پس اوّل چيزى كه معلوم ما مى شود ، وجود ماست به مشيّت و توجّه و اين مشيّت تابع ذات است و منفصل از ذات نيست كه متحقق بوده باشد به تحقق ذات بالعرض. پس معرفت ما ذات اوّل را به غير شد؛ يعنى به نفى معروف از غير معروف، غير معروف معروف شد. عبارت اوضح : به سلب ممكن از واجب، واجب شناخته گشت كه «تُعرف الأشياء بأضدادها»، اگر چه واجب را ضدى نيست.

[غير خدا چيست؟ ]

و بعد از آن سؤال كرد عمران از آن غير« فقال: أي شئ غيره؟» يعنى چه چيز است اين غيره كه مفتاح خزاين عرفان و فتّاح كنوز ايقان گردد؟

صفحه از 350