سيف منتضي شرح حديث امام رضا (ع) (شرح حديث عمران صابى) - صفحه 281

الهيه است و فرق ميان عماى يزدانى و عماى انسانى به ربوبيت و مربوبيت است و از اين جهت است كه خليفه اله است:

جمال هستى از مرآت اعيانهميشه جلوه گر گشته به صد شان
همه در خويشتن ديده محققغنى گشته ز بود غير مطلق
و مشيت ، مراد از او و مفهوم او، عزم است كه منبعث مى شود از ادراك ملايم و يا منافر. و اراده، تصميم عزم است و از او جدا نمى شود تحقيق فعل و يا ترك و ممكن نباشد مر خدا را عزم و تصميم عزم، خواه قديم بدانيم عزم و تصميم عزم را و خواه حادث، بلكه علم خدا به نظام اصلح و اعلى مر مخلوقات را كه ذات اوّل بما هو ذات ، كافى در اوست و كافى در وجود معلولات هست.

بيان القاب تجليات وجود به اعتبار ظهور حقايق اكوان

و از براى ظهور و تجلى علمى كه مقدم بر ايجاد اكوان است، اعتبارات صفات و اسما و تعبيرات است . به اعتبار انكشاف حقايق اشيا علم است و به اعتبار اين كه مترتب مى شود بر او آنچه مترتب مى شود بر عزم از مهيّا بودن اسباب ، مشيّت است و به اعتبار آن كه مترتب مى شود بر او فعل و ممكن نيست تخلّف معلول او چنان كه در تصميم عزم است، اراده است و چون كه ذات اوّل تعالى را التفات و حب بر اصلح و اجمل است ، اين /36/ التفات علّت به تحقق عينى است مر اشيا را.
و واضح شد كه مراد از مشيّت در اين كلامِ معجز نظام و مقصود از اسم و صفت، امام عليه السلام را مظاهر و متعلقات و مجالى آنهاست كه موجودات عالم امكان و مولودات مشيمه سمع الكيان اند كه همه ، مُحدَث و مخلوق و مُدبَّر و مربوب اند و اينها در نظر اهل طرقِ معرفت خالق انفس وآفاق است و ذات خالق ، مغاير است با اينها نه مجانس، يا اين كه به آنها مونس است و مجالس؛ كه : أنا جليس من ذكرني، ۱ پس با كمال نزديكى دور است و با كمال دورى مثل دورى وجود از عدم كمالِ نزديكى دارد:
گفت هستيم به هم شام و سحربه هم آميخته چون شير و شكر۲
پس عمران بعد از اين به مقام سؤال آمد و گفت: وقتى كه هر چه فهميديم از ذات اوّل تعالى مسلوب و مفهومات ما در اين مقام معيوب آمد، پس چه چيز ذات اوّل تعالى و چه چيز است ثابت بر ذات اوّل تعالى كه به او معيّن باشد در نظر ما؟
فقال: «هو نور» يعنى آن نور است روشنى بخش ظلمات امكانيه و صورت نگار شواهد هيولانيه است به پرتو توجه و التفات كه لازم ذات اوست چنان كه فرمود در كلام مجيد كه «يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّـلُمَـتِ إِلَى النُّورِ»۳ و تفسير فرمود نور را به هادى، كه ذات خدا هادى خلق است از اهل آسمان و زمين ، از ظلمت مشئ به سوى نور هستى و از عالم كثرت عدمى به سوى مشهد وحدت حقيقى وجودى به نور التفات ذاتى خود، چنان كه در تجلّى كلامى بر ذات اشرف سيد الانامى فرمودند: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى» . ۴
و امام عليه السلام از روى رأفتِ نمايان و حفظِ عمران از هلاكت /37/ و طغيان در اعتقاد و اذعان فرمود: و ليس لك على أكثر من توحيدي إيّاه.
لفظ «على» را در اين فقره مى توان مشدّد خواند ؛ به اين معنا كه نيست از براى تو بر من اكثر از توحيد من خدا را سؤالى. و مى توان على را مخفف خواند و حرف جر گرفت به اين معنى [كه] نيست كه از براى تو بيشتر از توحيد من خدا را راهى. «على أكثر» را خبر از براى مبتداى محذوف بگيريم و مبتداى محذوف لفظ «طريق» و نحو آن است و در شقّ اوّل مبتدا لفظ «سؤال» و نحو آن است؛ يعنى : بعد از آن كه راه معرفت و عرفان، به بيان شافى كافى، از معدن عصمت يافتى، ديگر اين سؤال را راهى نيست، و راهى كه نمودم ، رفتنى است و بيش از توحيدى كه از من شنيدى تلاش مكن؛ كه افراط است و موجب اسقاط .

1.مستدرك الوسائل ، ج ۷، ص ۵۳۵؛ اقبال الأعمال ، ج ۳، ص ۱۷۴؛ بحار الأنوار ، ج ۹۵، ص ۳۷۷.

2.گزيده هفت اورنگ، عبد الرحمن جامى، «سؤال و جواب ذوالنون با عاشق مفتون»، بيت ۱۰: گفت هستيم به هر شام و سحر به هم آميخته چون شير و شكر

3.سوره بقره، آيه ۲۵۷.

4.سوره اعلى، آيات ۱ ـ ۳.

صفحه از 350