سيف منتضي شرح حديث امام رضا (ع) (شرح حديث عمران صابى) - صفحه 284

و از براى ايضاحِ مطلب ، مثالى ذكر كردند كه حلّ شبهه بشود و گفتند: مَثَل مُوضِّح در اين مقام آن است كه : گفته نمى شود از براى چراغ كه آن ساكت است و نطق نمى كند پيش از آن كه برسد اثر نطق او به چيزى؛ به علّت آن كه نطق نكرد پيش از اين حال تا در اين حال كه ناطق نيست ساكت بر او صدق كند؛ زيرا كه چراغ و امثال آن از حجر و شجر و مَدَر و وَبَر و طَير و وَحش و امثال اينها از دايره نطق و سكوت خارج اند و از امور قابله ملكه نيستند، پس اين چيزها نه ناطق و نه ساكت اند، بلكه از هر دو خارج اند و همچنين در متكلمين از اشخاص انسان در وقتى كه [شخص ]هنوز تكلم نكرده و استكمال ملكه نطق نكرده ، هرگز استعمال نمى شود در آن سكوت.
و اختيار كرد امام عليه السلام اين مثال را تا بفهماند كيفيت حدوث مشيت را بر ماها با عدم حدوث چيزى در ذات احديت، /39/ فرمود كه گفته نمى شود كه به درستى كه چراغ هر آيينه روشنى مى دهد به ما در حالتى كه اراده مى كند كه به فعل بياورد بر ما روشنايى را؛ به علّت اين كه ضوء و اضائه از چراغ به فعل ارادى او نيست و ضوء، وجود مستقل ندارد. و اين است و بجز اين نيست كه موجود مستقل، چراغ است در خارج و بسيط و ضوء لازم اوست و مترتب بر اوست. وقتى كه روشن كرد ما را گوييم: به تحقيق روشنايى داد ما را تا اين كه روشنايى يافتيم ما به او.
امام عليه السلام در اين جا دو مثال آوردند ؛ يكى : لا يقال للسراج هو ساكت. مقصود اين است از اين مثال كه در ميانه سكوت و نطق تقابل عدم ملكه هست ؛ به جهت اين كه:
متقابلان إمّا أن يكون أحدهما عدما للآخر أو لا. الأوّل إن اعتبر فيه نسبتهما الى قابل لِما اُضيف إليه العدم فعدم و ملكة. فإن اعتبر قبوله له بحسب شخصه في وقت اتصافه بالأمر العدمي فهو العدم و الملكة المشهورتان، كالكوسجية ؛ فانها عدم اللحية عمّن شأنه في ذلك الوقت أن يكون ملتحياً ؛ فانّ الصبيّ لا يقال له كوسج و إن اعتبر فيه قبوله له بحسب نوعه كالأعمى للأكمه أو جنسه القريب كالعمى للعقرب أو البعيد كعدم الحركة الإرادية للجبل ؛ فإنّ جنسه البعيد ـ أعني الجسم الذي هو فوق الجماد ـ قابل للحركة الإرادية ، فهو العدم و الملكة الحقيقيان . و ان لم يعتبر فيه نسبتهما إلى قابل فسلب و إيجاب . و الثاني إن لم يفعل كل منهما إلّا

صفحه از 350