او را در تحقق و متّحد باشد با او به اتحاد عرضى و واضح است كه مناط تحقق شئ ممكن نيست كه تابع مناط تحقق شئ ديگر بشود و همچنين لابد است از براى اتحاد اين وجود با ذات خدا از سببى و آن سبب نمى تواند كه ذات خدا باشد و اين ظاهر است و نمى تواند هم كه غير خدا باشد و اين اظهر است و صدق مفهوم موجود بر ممكنات لابد است كه به طريق قيام مبدأ باشد ؛ زيرا كه هرگاه ذوات ممكنات مطابق بر وجودات آنها باشد و كافى در صدق موجود بر آنها باشد ، هر آينه واجب باشند نه ممكن. پس لابد است كه مناط تحقق ممكنات جعل جاعل باشد مر آنها را و صدور آنها باشد از جاعل و تابع آن ذوات است مفهوم موجود و اين است مناط صدق موجود بر ممكنات.
مجملاً مهيات ممكنه ، متحصل است به جعل جاعل و تابع مى شود اين دو جعل را و تحصيل و تقوّم را تابع بودن مفهوم وجود بر اين مهيات و صدق مفهوم موجود بر آنها و اشتراك اين مفهومات در ميانه واجب و ممكنات استلزام ندارد تحقق اين مفهومات را در آنها، بلكه لابد است كه اين مفهومات صدق داشته باشند بر واجب و ممكنات ، و صدق شئ بر شئ مستلزم تحقق و بودن آن شئ در آن شئ نيست، پس اين مفهومات صادق اند بر واجب تعالى به آن نَهج كه گفته شد و منتفى اند از او؛ زيرا كه در مرتبه ذات تعالى نيستند و مرتبه ذات نيست در او /80/ نه وجود و نه عدم و هر دو معلول ذات اند و معلول در مرتبه ذات علّت نيست و همچنين است ساير صفات، مثل علم و جهل [كه]، منتفى اند از ذات بارى تعالى . و صادق بودن عالم بر ذات بارى تعالى به اين معنى است كه ذات به حيثيتى است كه صحيح است انتزاع اين مفهوم از او و اين معنى مستلزم تحقق در ذات نيست و اين تحقيق كه شد، معنى بودن صفات است دلالت كننده بر ذات واجب و انتقال مى شود از صفات به سوى ذات با بودن صفات ، مخلوق و مُحدَث . و همين معنى مراد است از نفى صفات كه كمال توحيد واقع شده است در كلام ائمه هدى عليهم السلام و اين معنى است كه برزخ بين حَدّىِ التشبيه و التعطيل است.
و بنا بر اين لازم نمى آيد بودن معبود موحّد غير خدا و آنچه كه واقع شده است