و بعد از آن امام عليه السلام اشاره فرمود به سوى اين كه مخلوقات و معلولات ، بعضى حال در بعضى ديگر و بعضى ظرف از براى بعضى ديگر و بعضى داخل در بعضى ديگر به نحو جزئيت و بعضى خارج است از بعضى ديگر و بعضى متصل و بعضى منفصل و هكذا احوالاتى كه /103/ از تتبع مقولات جواهر و اعراض ظاهر مى شود به قول خودش: ألا إنّ الخلق يمسك بعضه بعضا ، و يدخل بعضه فى بعضه.
و بارى تعالى امساك كل موجودات را به قدرت كامله و حكمت بالغه مى كند به امساك قيومت . و دخول او نه به ممازجت است و خروج او نه به مزايله. و از اين قيومت و مقوّميت ، تعبى و واماندگى اى او را نمى رسد؛ زيرا كه به اراده ابقاى كل ممكنات باقى است.
و اسماى فياضه اش كل مستعد مستحق را ساقى ، ولكن كيفيت اين ربط و بطون اين ضبط بر كسى منكشف نيست مگر به كشف الهى بر نفوس ذكيه قدسيه كه حمله اسرار و عمله انوار و خزنه علوم قادر مختارند و حفظه احكام و امناى شرع ايزد علام اند و تكلم نمى كنند مگر به اذن بارى تعالى . و حصول معارف حقه به اشعه انوار الهى است و ممكن نيست حصول آن از براى ساير خلق مگر به ارتياض نفس و استقامت در طرق شرعيه بر طبق اوامر و نواهى الهيه و متابعت و تأسى به رسول خدا و خلفاى هدا به قدر طاقت بشريه و ترك متابعت هواى نفس اماره و قوه غضبيه و شهويه و ممكن نيست تحصيل آن به طريق انظار قاصره و استدلال فلسفيه.
و امام عليه السلام گفت: اين است و بجز اين نيست كه امر بارى تعالى مثل «كلمح بصر» است يا نزديك تر. واضح است كه نزديك تر است ؛ زيرا كه «لمح بصر» محتاج بر تحريك عضل و عصب است. آنى از زمانى در او متخلل است و امر بارى تعالى محتاج اين امور نيست و مستلزم امر جسمانى نيست ، بلكه به مجرد مشيت ذاتيه كه علم به اجمل و اكمل است كه باطن امر «كن» است، موجود خواهد بود. پس چون كه ذات بارى تعالى ثابت است و ازلى است : لا فى شئ ولا على شيء /104/ ولا مع شئ، ولا من شئ. پس ايجاد او اشيا را به مشيت ذاتيه خواهد بود. و بارى تعالى محض وجود [و ]صرف تحقق است و اشيا على حيالها