با عنايت به اين كه در ميان همه آيات و رواياتى كه مردم را به خودشناسى دعوت كرده اند ، حديث شريف «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه دانشمندان ، بويژه اهل حكمت و عرفان قرار گرفته ، توجّه به چند مطلب در اين باره ضرورى به نظر مى رسد :
يك . سند حديث
اين حديث شريف ، در منابع مختلف روايى نقل شده است ؛ امّا سند متّصل به اهل بيت عليهم السلام ندارد .
گفتنى است كه اين حديث ، يكى از يكصد سخنى است كه ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (م ۲۵۵ ق) از سخنان كوتاه امير مؤمنان ، انتخاب كرده است و آن را مطلوبُ كلّ طالب من كلام أميرالمؤمنين عليّ بن أبى طالب ناميده و در توصيف آن گفته است :
هر سخنش با هزار سخن زيباى عرب ، برابرى مى كند .[۱]
بر اساس برخى روايات ، اين حديث ، پيش از اسلام نيز مطرح بوده و در صُحُف ادريس عليه السلام[۲]نيز آمده است. از راغب اصفهانى نيز نقل شده كه در رساله «تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين» آورده است :
قد رُوى إنّه ما أنزل اللّه من كتاب إلا و فيه : «إعرِفْ نفسَك ـ يا إنسان ـ تَعرفْ رَبَّك» .[۳]روايت شده كه خداوند ، هيچ كتابى فرو نفرستاد ، جز آن كه در آن بود: «اى انسان ! خود را بشناس ، خدايت را مى شناسى».
بارى ! حديث ياد شده ، اصطلاحا «مُرسَل» ناميده مى شود و چگونگى اسناد آن مشخّص نيست ؛ ليكن با عنايت به اين كه مضمون آن در آياتى (جاثیه: ۴، ذاریات: ۲۰ ـ ۲۱، فصلت: ۵۳) آمده و در واقع ، اين حديث ، شرح و تفسير آن آيات است ، نيازى به ارزيابى سند ندارد و لذا بسيارى از محدّثان و محققّان ، آن را پذيرفته و بدان استناد كرده اند.
دو . شرح هاى حديث
اين حديث شريف ، از ديرباز مورد توجّه علماى اسلام ، بويژه حكيمان و اهل عرفان بوده و رساله ها و مقالات فراوانى درباره آن ، نگارش يافته است.
علاّمه تهرانى در الذريعة، پنج رساله در شرح اين حديث، معرّفى كرده است.[۴]برخى شروح مستقل ديگر ، عبارت اند از :[۵]
۱ . الرسالة الوجودية فى معنى قوله صلى الله عليه و آله : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (چاپ قاهره) .
۲. رساله اى در شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدين بن يونس پنجهزارى . اين نسخه را حسن حسن زاده به طبع رسانده است .[۶]
۳. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از عارف عبد اللّه بَليانى كه در سال ۱۳۵۲ ش ، با چند رساله ديگر به طبع رسيده است .[۷]
۴. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملى كه در هزار و يك كلمه به طبع رسيده است .[۸]
۵ . رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملى كه مخطوط است .[۹]
۶. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از احمد بن زين الدين احسايى .[۱۰]
۷. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از احمد بن صالح بن طوق قطيفى .
۸ . شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از صدر الدين كاشف دزفولى (۱۱۷۴ ـ ۱۲۵۶ ق) .
۹. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از عماد الدين مازندرانى.
۱۰. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از على بن احمد بن حسين آل عبد الجبار قطيفى (م ۱۲۸۷ق) .
۱۱. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، كه مؤلف آن مجهول است .[۱۱]
۱۲. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، كه مؤلف آن مجهول است .[۱۲]
۱۳. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از مولانا برهان الدين بغدادى .[۱۳]
۱۴ . شرح حديث: «أعلمكم بنفسه أعلمكم بربّه»، از ملاّ اسماعيل خواجويى مازندرانى.[۱۴]
۱۵. مرآت المحقّقين ، در معناى: «من عرف نفسه» ، از شيخ محمود شبسترى .[۱۵]
۱۶. زبدة الطريق در معناى«من عرف نفسه»، از درويش على بن يوسف گوگَدى.[۱۶]
۱۷. معنى: «من عرف نفسه» ، از شيخ حبيب عجمى .[۱۷]
۱۸. الغوثية شرح «من عرف نفسه» ، از عبد القادر گيلانى .[۱۸]
۱۹. الفصوص در قول: «من عرف نفسه» ، از محيى الدين عربى .[۱۹]
۲۰. النورية در حديث: «من عرف نفسه» ، از آقا شمس الدين .[۲۰]۲۱. اسرار الدقايق شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از بدرالدين سماوى .[۲۱]
۲۲. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالى .[۲۲]
۲۳. القول الأشبه فى حديث: «من عرف نفسه» ، از جلال الدين ابوبكر سيوطى .[۲۳]
۲۴. نقطة الوحدة در معنى: «من عرف نفسه» ، شيخ ابواسحاق (تركى) .[۲۴]
۲۵. معنى: «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالى (تركى) .[۲۵]
۲۶. رساله قبس المقتبس ، از ملاّ حبيب الله شريف كاشانى .[۲۶]
۲۷. شرح حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، از سيّد محمّد مهدى تنكابنى .[۲۷]
بجز رساله هاى مستقل ، شروح ضمنى نيز بر اين حديث ، بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود :
۱. صد كلمه ، رشيدالدين وطواط ، كلمه ششم ، ص ۵ ـ ۶ .
۲. الميزان فى تفسير القرآن ، سيّد محمّد حسين طباطبايى ، ج ۶ ص ۱۶۹ ـ ۱۷۶ .
۳. صد كلمه ، حسن حسن زاده آملى ، كلمه ۲۶ .
۴. هزار و يك نكته ، حسن حسن زاده آملى ، نكته ۱۰۵ ، ۱۲۸ و ۵۴۱ .
سه . معانىِ حديث
براى اين حديث ، معانى فراوانى گفته اند ، تا آن جا كه استاد حسن زاده آملى ، تحت عنوان : برخى از معانى حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، ۹۲ معنا ذكر كرده است .[۲۸]
برخى معتقدند كه در اين حديث ، اشارات لطيف و ارشادات روشنى به اصول دين: خداشناسى ، صفات ثبوتى و سلبى ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد ، وجود دارد .[۲۹]
برخى بر اين باورند كه همه مسائل اصيل فلسفى و مطالب قويم حكمت متعالى و حقايق متين عرفانى را از آن مى توان استنباط كرد .[۳۰]
برخى مى گويند كه همه اصول و فروع دين ، و همه احكام دنيوى و اخروى ، و جميع احكام ربوبيت و عبوديت ، در اين حديث خلاصه شده است .[۳۱]
طرح و ارزيابىِ آنچه در شرح اين حديث گفته شده ؛ فرصت ديگرى مى طلبد ؛ ولى به نظر مى رسد براى تبيين دقيق مقصود از آن ، توجّه به سه نكته ضرورى است :
۱. تأمّل در آياتى كه اين حديث شريف ، ناظر به آنهاست ؛
۲. ملاحظه رواياتى كه به منزله شرح اين حديث ، شمرده مى شوند ؛
۳. مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسى ؛
بررسى آنچه درباره معانى حديث مذكور گفته شده ، نشان مى دهد كه نكاتى كه بدان اشارت رفت ، يا مورد توجّه نبوده و يا كمتر مورد عنايت قرار گرفته است .
چهار . روشن ترين معناى حديث
مقتضاى دقّت در آياتى كه انسان را براى خداشناسى به خودشناسى دعوت مى نمايد و مجموع احاديثى كه مفسّر و مبيّن آنهاست و همچنين مراجعه به فهم برخى از اصحاب سخن شناس اهل بيت عليهم السلام ، اين است كه روشن ترين معناى حديث ، دعوت به خودشناسى و تدبّر در حكمت هايى است كه در خلقت انسان به كار رفته و حاكى از علم و قدرت بى نهايت آفريدگار اوست .
اين حكمت ها كه در متن قرآن و احاديث اسلامى تشريح شده ، عبارت است از چگونگىِ آفرينش انسان از خاك ، چگونگى پيدايش انسان از نطفه ، تصوير جنين در رَحِم ، نفخ روح در جنين ، اختلاف زبان ها و رنگ ها ، تأمين غذاهاى مورد نياز بدن و ...[۳۲]و اين راه ، از آسان ترين راه هاى خداشناسى است . امام صادق عليه السلام در تبيين اين راه ، آيات حكمت و آثار صنع در وجود انسان را بدين گونه جمع بندى فرموده است :
والعَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أَنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وهُوَ يَرى أَثَرَ الصُّنعِ في نَفسِهِ بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ وتَأليفٍ يُبطِلُ حُجَّتَهُ .[۳۳]و شگفت از مخلوقى كه مى پندارد خدا از بندگانش پوشيده است ، در حالى كه اثر صنع را در تركيب مُحيّر العقول خويش و پيوند اجزايش به گونه اى كه انكار را بر نمى تابد ، مى بيند !
و نيز در تبيين آيه ۵۳ از سوره فصّلت : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ ؛ و در خود شما ، آيا نمى بينيد» ، مى فرمايد :
إنه خلقك سميعا بصيرا ، تغضب وترضى ، وتجوع وتشبع ، وذلك كلّه من آيات اللّه .[۳۴]او تو را شنوا و بينا آفريده است . خشم مى گيرى و خشنود مى شوى ، گرسنه مى شوى و سير مى گردى و اينها همه از نشانه هاى خداست .
جالب توجّه است كه هشام بن حكم از شاگردان و ياران سخن شناس امام صادق عليه السلام نيز همين معناى روشن را از آيات و روايات خودشناسى استنباط كرده و درباره خداشناسى از طريق خودشناسى مى گويد :
خداوند عز و جل را از طريق نفسِ (خويشتنِ) خويش شناختم؛ چرا كه نفس من، نزديك ترين چيز به من است و مى بينم كه پاره هايى گرد هم آمده و بخش هايى با هم تناسب يافته است .[۳۵]
و در پايان اشاره مى كند كه مقصود از سخن خداوند متعال كه مى فرمايد : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» ، همين معناست .
امّا با كمال تأسّف بايد گفت : در تبيين حديث خودشناسى ، معناى روشنى كه قرآن و احاديث اسلامى بر آن تأكيد دارند ، به كلّى مورد غفلت واقع شده و در شروحى كه ملاحظه شد ، حتّى به عنوان يك معنا در رديف ساير معانى ـ كه بعضا تحميل رأى خود و يا ديگران بر اين حديث شريف است ـ ذكر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان ، اين پيام قرآن را درباره خودشناسى گرفته بودند ، اكنون بايد در علوم مربوط به انسان شناسى ، سرآمد همه دانشمندان جهان بودند .
پنج . مراتب خودشناسى
بى ترديد ، خودشناسى مانند خداشناسى مراتبى دارد و لذا در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى خوانيم :
أعرَفُكُم بِنَفسِهِ ، أعرَفُكُم بِرَبِّهِ .[۳۶]هر كه به نفس خويش آگاه تر باشد، به خداى خويش، عارف تر است .
پايين ترين مراتب خودشناسى براى عموم مردم ميسّر است ؛ امّا هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود ، شناخت او نسبت به خداوند متعال ، بيشتر مى شود تا آن جا كه به معرفت شهودى «خود» دست يازد . آن جاست كه به معرفت شهودى حضرت حق تعالى نيز نايل مى گردد و در كنار فرشتگان و اولو العلم ، شاهد يكتايى آن وجود خواهد بود :
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ .[۳۷]خدا ، گواهى مى دهد كه خدايى جز او نيست ، و نيز فرشتگان و دانشمندان» .
رسيدن به اين مرتبت از معرفت ، جز از راه مجاهدت ، ميسّر نيست.
[۱]اين يكصد جمله را ابن ميثم بحرانى و نيز رشيد وطواط وعبد الوهاب ، شرح كرده اند كه مجموعا در يك مجلّد ، به تصحيح و همّت مرحوم مير جلال الدين محدّث اُرمَوى به طبع رسيده است (ر . ك : هزار و يك كلمه : ج ۳ ص ۱۹۴) .
[۲]ر . ك : ص ۱۴۲ ح ۳۴۸۰ .
[۳]هزار و يك كلمه : ج ۳ ص ۱۹۹ .
[۴]الذريعة : ج ۱۳ ص ۲۰۸ ـ ۲۰۹ .
[۵]اين قسمت از دفتر اوّل ميراث حديث شيعه (ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶) اخذ شده است .
[۶]هزار و يك كلمه : ج ۳ ص ۱۹۷ و ص ۲۱۷ ـ ۲۲۸ .
[۷]فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج ۱۸ ص ۶۲ .
[۸]هزار و يك كلمه : ج ۳ ص ۱۸۹ ـ ۲۲۷ .
[۱۰]فهرست كتب مشايخ: ص۱۵، فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى : مجموعه ش ۴ ص۷۱۴.
[۱۱]فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج ۳ ص ۳۳۶ .
[۱۲]فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مسجد اعظم : ص ۵۸۹ .
[۱۳]فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج ۳ ص ۳۳۵ .
[۱۵]اين كتاب چندين بار به چاپ رسيده است.
[۲۳]اين رساله ، ضمن الحاوى للفتاوى بارها چاپ شده است .
[۲۶]اين رساله در فصل نامه علوم حديث (ش ۴ ، ص ۱۲۵) به چاپ رسيده است .
[۲۷]اين رساله در ميراث حديث شيعه (دفتر اوّل ، ص ۱۵۰ ـ ۱۷۲) به چاپ رسيده است .
[۲۸]هزار و يك كلمه : ج ۳ ص ۲۰۰ كلمه ۲۱۶ .
[۳۱]ميراث حديث شيعه ، دفتر اوّل : ص ۱۵۷ .
[۳۲]ر . ك : ص ۲۱۵ (آفرينش انسان) .
[۳۳]بحار الأنوار : ج ۳ ص ۱۵۲ .
[۳۴]ر . ك : ص ۱۳۴ ح ۳۴۶۸ .
[۳۵]ر . ك : ص ۱۳۴ ح ۳۴۶۹ .
[۳۶]ر . ك : ص ۱۳۶ ح ۳۴۷۲ .