۱۱۰۸.امام صادق عليه السلام : در كارت با آنان كه از خداوند متعال مىترسند ، مشورت كن و جستجوى دانش ، از والاترين و سختترين كارهاست . پس مشاوره در آن ، مهمتر و واجبتر است .
۱۱۰۹.مشكاة الأنواربه نقل از عنوان بصرى - مردى سالمند كه ۹۴ سال عمر كرده بود -: سالها با مالك بن انس ، رفت و آمد داشتم ؛ امّا چون جعفر صادق عليه السلام در مدينه حضور يافت ، با وى باب رفت و آمد را گشودم و دوست داشتم همان گونه كه از مالك ، كسب معرفت مىكردم ، از وى نيز اخذ كنم . پس روزى به من فرمود : «من ، مردى هستم كه محلّ مراجعهام و با اين همه براى هر ساعت از ساعتهاى شب و روز ، وردى دارم . پس مرا از وردم باز مدار و از مالك ، كسب و با وى ، رفت و آمد كن ، همانگونه كه قبلاً مىكردى» .
من از اين موضوع ، غمگين شدم و از نزد او بيرون آمدم و پيش خود گفتم : اگر خيرى در من مىديد ، مرا از آمد و شد و استفاده از خود ، باز نمىداشت .
به مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفتم و بر وى سلام دادم آنگاه از قبر به روضه (ميان قبر و منبر پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) بازگشتم و دو ركعت نماز خواندم و گفتم : خدايا! خدايا! از تو مىخواهم كه دل جعفر را بر من نرم كنى و مرا از دانشش روزى دهى تا با آن به راه راستت رهنمون شوم .
انديشناك و غمگين به خانهام بازگشتم و ديگر با مالك بن اَنَس ، رفت و آمد نكردم؛ چون دلم از دوستى جعفر عليه السلام لبريز گشته بود ، و از خانه جز براى نمازهاى واجب بيرون نيامدم، تا اين كه طاقتم تمام شد. چون سينهام تنگ شد ، كفش به پا كردم و ردا بر دوش افكندم و پس از نماز عصر ، قصد خانه جعفر عليه السلام را كردم . چون به در خانهاش رسيدم ، اجازه خواستم . خادمش بيرون آمد و گفت : نيازت چيست؟
گفتم : سلام دادن به آن بزرگوار .
گفت : به نماز ايستاده است .
رو به روى در نشستم و اندكى بيش درنگ نكرده بودم كه خادمش بيرون آمد و گفت : به بركت خدا ، وارد شو .
داخل شدم و بر او سلام دادم و او پاسخم داد و فرمود : «بنشين ، خدايت بيامرزد !» .
نشستم . آن گاه ، مدّتى دراز ، سر به زير افكند و خاموش مانْد . سپس سرش را بلند كرد و فرمود : «كنيهات چيست؟» .
گفتم : ابو عبداللَّه .
فرمود : «خداوند ، كنيهات را باقى و تو را به خشنودىاش موفّق بدارد» .
پيش خود گفتم : اگر از ديدار و عرض سلام به او بهرهاى جز همين دعا نبود ، خود ، بسيار است .
سپس ، مدتى دراز ، سر به زير افكند و خاموش مانْد و سپس ، سر بلند كرد و فرمود : «اى ابو عبد اللَّه! نيازت چيست؟» .
گفتم : از خداوند خواستهام كه دلت را بر من نرم كند و از دانشت روزىام سازد و اميدوارم كه خداوند متعال ، خواستهام را در مورد آن بزرگوار ، اجابت كرده باشد .
فرمود : اى ابو عبد اللَّه! دانستن ، به آموختن نيست ؛ بلكه دانش ، نورى است كه در دل هركس كه خداوند - تبارك و تعالى - هدايتش را بخواهد ، تابيده مىشود . اگر دانش مىخواهى ، ابتدا از نفس خود ، حقيقت بندگى را بخواه و دانش را با عمل به آن بطلب و از خداوند ، فهم را بخواه كه به تو مىفهمانَد» .
گفتم : اى شريف!
فرمود : «بگو ، اى ابو عبد اللَّه!» .
گفتم : اى ابو عبد اللَّه! حقيقت بندگى چيست؟
فرمود : «سه چيز است : [ اوّل] اين كه بنده آنچه را خدا به او عطا كرده ، ملك خود نپندارد؛ چون بندگان كه مالك نمىشوند . مال را مال خدا مىبينند و در هرجا كه خداى متعال فرمان داده ، خرج مىكنند . [ دوم اين كه ] بنده براى خود ، تدبيرى نداشته باشد و [ سوم اين كه ]همه اشتغالش را در آنچه خداى متعال به آن فرمان داده و يا باز داشته ، قرار دهد . پس چون بنده در آنچه خدا به او عطا كرده ، ملكيتى براى خود نمىبيند ، برايش هزينه كردن در آنچه خداوند متعال فرمان داده است ، آسان مىآيد و هنگامى كه بنده ، تدبير خود را به مدبّرش وا نهاد ، مصيبتهاى دنيا بر وى آسان مىشود و هنگامى كه بنده به آنچه خداوند امر و نهى كرده ، مشغول شد ، فرصتى براى ستيزه و فخر فروشى به مردم نمىيابد . پس چون خداوند ، بنده را با اين سه گرامى داشت ، دنيا و ابليس و مردم بر وى خوار مىشوند و دنيا را از روى مالاندوزى و فخرفروشى نمىجويد و عزّت و سربلندى نزد مردم را نمىطلبد و روزگارش را به باطل نمىگذراند و اين ، نخستين درجه پرهيزگاران است . خداوند متعال مىفرمايد : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه خواستار برترى و تباهى در زمين نيستند ؛ و عاقبت از آن پرهيزگاران است»
» .
گفتم : اى ابو عبد اللَّه! به من سفارش كن .
فرمود : «تو را به نُه چيز سفارش مىكنم كه آن ، سفارش من به پويندگان راه خداوند عزّ و جلّ است و از خدا مىخواهم كه تو را در به كار بستن آنها موفّق فرمايد : سه سفارش در رياضت نفس ، سه سفارش در بردبارى و سه سفارش در دانش است . آنها را حفظ كن و مباد كه در آنها سستى كنى» .
پس به او دل سپردم . فرمود : «امّا آنچه مربوط به رياضت نفس است : زنهار كه آنچه را بدان اشتها ندارى ، بخورى كه موجب حماقت و نافهمى مىگردد و جز هنگام گرسنگى مخور و هنگامى كه مىخورى ، حلال بخور و نام خدا را ببر و حديث پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به ياد آور كه : "آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پُر نكرد" . پس حال كه ناچارى ، يكْ سومِ معده را براى خوراك ، يك سوم را براى نوشيدنى و يكْ سوم را براى هوا بگذار .
و امّا سفارشهايم در بردبارى : هركس به تو گفت : اگر يك سخن بگويى ، ده سخن مىشنوى ، به او بگو : گر ده تا بگويى ، يكى هم نمىشنوى . هركس تو را دشنام داد ، به او بگو : اگر در آنچه مىگويى ، راستگو باشى ،از خدا مىخواهم كه آنها را بر من بيامرزد و اگر در آنچه مىگويى ، دروغگو باشى ، از خدا مىخواهم كه آنها را بر تو بيامرزد، و هركس تو را به ستم تهديد كرد ، او را به خيرخواهى و دعا وعده ده .
و امّا آنچه مربوط به دانش است : آنچه را نمىدانى ، از دانشمندان بپرس . مبادا كه براى به تنگنا انداختن و آزمودن بپرسى ، و زنهار كه در كارى به رأى خود ، عمل كنى و در هر چه مىتوانى ، احتياط كن و از فتوا دادن ، همچون گريختنت از شير ، بگريز و گردنت را پل مردم قرار مده !
اى ابو عبد اللَّه! از نزدم برخيز كه تو را نصيحت كردم و مانع [ كار و ]قرائت روزانهام مشو كه من بر [ وقت ] خود ، حسّاس و سختگيرم . والسلام !» .