499
علم و حکمت در قرآن و حدیث (ویراست دوم)

۱۱۰۸.امام صادق عليه السلام : در كارت با آنان كه از خداوند متعال مى‏ترسند ، مشورت كن و جستجوى دانش ، از والاترين و سخت‏ترين كارهاست . پس مشاوره در آن ، مهم‏تر و واجب‏تر است .

۱۱۰۹.مشكاة الأنواربه نقل از عنوان بصرى - مردى سالمند كه ۹۴ سال عمر كرده بود -: سال‏ها با مالك بن انس ، رفت و آمد داشتم ؛ امّا چون جعفر صادق عليه السلام در مدينه حضور يافت ، با وى باب رفت و آمد را گشودم و دوست داشتم همان گونه كه از مالك ، كسب معرفت مى‏كردم ، از وى نيز اخذ كنم . پس روزى به من فرمود : «من ، مردى هستم كه محلّ مراجعه‏ام و با اين همه براى هر ساعت از ساعت‏هاى شب و روز ، وردى دارم . پس مرا از وردم باز مدار و از مالك ، كسب و با وى ، رفت و آمد كن ، همان‏گونه كه قبلاً مى‏كردى» .
من از اين موضوع ، غمگين شدم و از نزد او بيرون آمدم و پيش خود گفتم : اگر خيرى در من مى‏ديد ، مرا از آمد و شد و استفاده از خود ، باز نمى‏داشت .
به مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفتم و بر وى سلام دادم آنگاه از قبر به روضه (ميان قبر و منبر پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) بازگشتم و دو ركعت نماز خواندم و گفتم : خدايا! خدايا! از تو مى‏خواهم كه دل جعفر را بر من نرم كنى و مرا از دانشش روزى دهى تا با آن به راه راستت رهنمون شوم .
انديشناك و غمگين به خانه‏ام بازگشتم و ديگر با مالك بن اَنَس ، رفت و آمد نكردم؛ چون دلم از دوستى جعفر عليه السلام لبريز گشته بود ، و از خانه جز براى نمازهاى واجب بيرون نيامدم، تا اين كه طاقتم تمام شد. چون سينه‏ام تنگ شد ، كفش به پا كردم و ردا بر دوش افكندم و پس از نماز عصر ، قصد خانه جعفر عليه السلام را كردم . چون به در خانه‏اش رسيدم ، اجازه خواستم . خادمش بيرون آمد و گفت : نيازت چيست؟
گفتم : سلام دادن به آن بزرگوار .
گفت : به نماز ايستاده است .
رو به روى در نشستم و اندكى بيش درنگ نكرده بودم كه خادمش بيرون آمد و گفت : به بركت خدا ، وارد شو .
داخل شدم و بر او سلام دادم و او پاسخم داد و فرمود : «بنشين ، خدايت بيامرزد !» .
نشستم . آن گاه ، مدّتى دراز ، سر به زير افكند و خاموش مانْد . سپس سرش را بلند كرد و فرمود : «كنيه‏ات چيست؟» .
گفتم : ابو عبداللَّه .
فرمود : «خداوند ، كنيه‏ات را باقى و تو را به خشنودى‏اش موفّق بدارد» .
پيش خود گفتم : اگر از ديدار و عرض سلام به او بهره‏اى جز همين دعا نبود ، خود ، بسيار است .
سپس ، مدتى دراز ، سر به زير افكند و خاموش مانْد و سپس ، سر بلند كرد و فرمود : «اى ابو عبد اللَّه! نيازت چيست؟» .
گفتم : از خداوند خواسته‏ام كه دلت را بر من نرم كند و از دانشت روزى‏ام سازد و اميدوارم كه خداوند متعال ، خواسته‏ام را در مورد آن بزرگوار ، اجابت كرده باشد .
فرمود : اى ابو عبد اللَّه! دانستن ، به آموختن نيست ؛ بلكه دانش ، نورى است كه در دل هركس كه خداوند - تبارك و تعالى - هدايتش را بخواهد ، تابيده مى‏شود . اگر دانش مى‏خواهى ، ابتدا از نفس خود ، حقيقت بندگى را بخواه و دانش را با عمل به آن بطلب و از خداوند ، فهم را بخواه كه به تو مى‏فهمانَد» .
گفتم : اى شريف!
فرمود : «بگو ، اى ابو عبد اللَّه!» .
گفتم : اى ابو عبد اللَّه! حقيقت بندگى چيست؟
فرمود : «سه چيز است : [ اوّل‏] اين كه بنده آنچه را خدا به او عطا كرده ، ملك خود نپندارد؛ چون بندگان كه مالك نمى‏شوند . مال را مال خدا مى‏بينند و در هرجا كه خداى متعال فرمان داده ، خرج مى‏كنند . [ دوم اين كه ] بنده براى خود ، تدبيرى نداشته باشد و [ سوم اين كه ]همه اشتغالش را در آنچه خداى متعال به آن فرمان داده و يا باز داشته ، قرار دهد . پس چون بنده در آنچه خدا به او عطا كرده ، ملكيتى براى خود نمى‏بيند ، برايش هزينه كردن در آنچه خداوند متعال فرمان داده است ، آسان مى‏آيد و هنگامى كه بنده ، تدبير خود را به مدبّرش وا نهاد ، مصيبت‏هاى دنيا بر وى آسان مى‏شود و هنگامى كه بنده به آنچه خداوند امر و نهى كرده ، مشغول شد ، فرصتى براى ستيزه و فخر فروشى به مردم نمى‏يابد . پس چون خداوند ، بنده را با اين سه گرامى داشت ، دنيا و ابليس و مردم بر وى خوار مى‏شوند و دنيا را از روى مال‏اندوزى و فخرفروشى نمى‏جويد و عزّت و سربلندى نزد مردم را نمى‏طلبد و روزگارش را به باطل نمى‏گذراند و اين ، نخستين درجه پرهيزگاران است . خداوند متعال مى‏فرمايد : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه خواستار برترى و تباهى در زمين نيستند ؛ و عاقبت از آن پرهيزگاران است»
» .
گفتم : اى ابو عبد اللَّه! به من سفارش كن .
فرمود : «تو را به نُه چيز سفارش مى‏كنم كه آن ، سفارش من به پويندگان راه خداوند عزّ و جلّ است و از خدا مى‏خواهم كه تو را در به كار بستن آنها موفّق فرمايد : سه سفارش در رياضت نفس ، سه سفارش در بردبارى و سه سفارش در دانش است . آنها را حفظ كن و مباد كه در آنها سستى كنى» .
پس به او دل سپردم . فرمود : «امّا آنچه مربوط به رياضت نفس است : زنهار كه آنچه را بدان اشتها ندارى ، بخورى كه موجب حماقت و نافهمى مى‏گردد و جز هنگام گرسنگى مخور و هنگامى كه مى‏خورى ، حلال بخور و نام خدا را ببر و حديث پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به ياد آور كه : "آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پُر نكرد" . پس حال كه ناچارى ، يكْ سومِ معده را براى خوراك ، يك سوم را براى نوشيدنى و يكْ سوم را براى هوا بگذار .
و امّا سفارش‏هايم در بردبارى : هركس به تو گفت : اگر يك سخن بگويى ، ده سخن مى‏شنوى ، به او بگو : گر ده تا بگويى ، يكى هم نمى‏شنوى . هركس تو را دشنام داد ، به او بگو : اگر در آنچه مى‏گويى ، راستگو باشى ،از خدا مى‏خواهم كه آنها را بر من بيامرزد و اگر در آنچه مى‏گويى ، دروغگو باشى ، از خدا مى‏خواهم كه آنها را بر تو بيامرزد، و هركس تو را به ستم تهديد كرد ، او را به خيرخواهى و دعا وعده ده .
و امّا آنچه مربوط به دانش است : آنچه را نمى‏دانى ، از دانشمندان بپرس . مبادا كه براى به تنگنا انداختن و آزمودن بپرسى ، و زنهار كه در كارى به رأى خود ، عمل كنى و در هر چه مى‏توانى ، احتياط كن و از فتوا دادن ، همچون گريختنت از شير ، بگريز و گردنت را پل مردم قرار مده !
اى ابو عبد اللَّه! از نزدم برخيز كه تو را نصيحت كردم و مانع [ كار و ]قرائت روزانه‏ام مشو كه من بر [ وقت ] خود ، حسّاس و سختگيرم . والسلام !» .


علم و حکمت در قرآن و حدیث (ویراست دوم)
498

۱۱۰۸.عنه عليه السلام : شاوِر في أمرِكَ الَّذينَ يَخشَونَ اللَّهَ تَعالى‏ ، وطَلَبُ العِلمِ مِن أعلَى الاُمورِ وأصعَبِها ، فَكانَتِ المُشاوَرَةُ فيهِ أهَمَّ وأوجَبَ.۱

۱۱۰۹.مشكاة الأنوار عن عنوان البصريّ- وكانَ شَيخاً كَبيراً قَد أتى‏ عَلَيهِ أربَعٌ وتِسعونَ سَنَةً - : كُنتُ أختَلِفُ إلى‏ مالِكِ بنِ أنَسٍ سِنينَ ، فَلَمّا حَضَرَ جَعفَرٌ الصّادِقُ عليه السلام المَدينَةَ اختَلَفتُ إلَيهِ وأحبَبتُ أن آخُذَ عَنهُ كَما أخَذتُ مِن مالِكٍ ، فَقالَ لي يَوماً : إنّي رَجُلٌ مَطلوبٌ ومَعَ ذِكَ لي أورادٌ في كُلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ فَلا تَشغَلني عَن وِردي فَخُذ عَن مالِكٍ وَاختَلِف إلَيهِ كَما كُنتَ تَختَلِفُ إلَيهِ .
فَاغتَمَمتُ مِن ذلِكَ وخَرَجتُ مِن عِندِهِ وقُلتُ في نَفسي : لَو تَفَرَّسَ فِيَّ خَيراً لَما زَجَرَني عَنِ الاِختِلافِ إلَيهِ وَالأَخذِ عَنهُ ، فَدَخَلتُ مَسجِدَ الرَّسولِ صلى اللّه عليه و آله وسَلَّمتُ عَلَيهِ ، ثُمَّ رَجَعتُ مِنَ القَبرِ إلَى الرَّوضَةِ وصَلَّيتُ فيها رَكعَتَينِ وقُلتُ : أسأَلُكَ يا اللَّهُ يا اللَّهُ أن تَعطِفَ عَلَيَّ قَلبَ جَعفَرٍ وتَرزُقَني مِن عِلمِهِ ما أهتَدي بِهِ إلى‏ صِراطِكَ المُستَقيمِ .
ورَجَعتُ إلى‏ داري مُغتَمّاً حَزيناً ولَم أختَلِف إلى‏ مالِكِ بنِ أنَسٍ لِما اُشرِبَ قَلبي مِن حُبِّ جَعفَرٍ ، فَما خَرَجتُ مِن داري إلّا إلَى الصَّلاةِ المَكتوبَةِ حَتّى‏ عيلَ صَبري ، فَلَمّا ضاقَ صَدري تَنَعَّلتُ وتَرَدَّيتُ وقَصَدتُ جَعفَرًا ، وكانَ بَعدَما صَلَّيتُ العَصرَ ، فَلَمّا حَضَرتُ بابَ دارِهِ استَأذَنتُ عَلَيهِ فَخَرَجَ خادِمٌ لَهُ .
فَقالَ : ما حاجَتُكَ ؟
فَقُلتُ : السَّلامُ عَلَى الشَّريفِ .
فَقالَ : هُوَ قائِمٌ في مُصَلّاهُ ، فَجَلَستُ بِحِذاءِ بابِهِ ، فَما لَبِثتُ إلّا يَسيراً إذ خَرَجَ خادِمٌ لَهُ .
قالَ : اُدخُل عَلى‏ بَرَكَةِ اللَّهِ ، فَدَخَلتُ وسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ .
وقالَ : اِجلِس غَفَرَ اللَّهُ لَكَ ، فَجَلَستُ ، فَأَطرَقَ مَلِيًّا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ .
وقالَ : أبو مَن ؟
قُلتُ : أبو عَبدِاللَّهِ .
قالَ : ثَبَّتَ اللَّهُ كُنيَتَكَ ووَفَّقَكَ لِمَرضاتِهِ .
قلتُ في نَفسي : لَو لَم يَكُن لي مِن زِيارَتِهِ وَالتَّسليمِ عَلَيهِ غَيرُ هذَا الدُّعاءِ لَكانَ كَثيراً ، ثُمَّ أطرَقَ مَلِيًّا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ .
فَقالَ : يا أبا عَبدِاللَّهِ ما حاجَتُكَ؟
قُلتُ : سَأَلتُ اللَّهَ أن يَعطِفَ قَلبَكَ عَلَيَّ ويَرزُقَني مِن عِلمِكَ ، وأرجو أنَّ اللَّهَ تَعالى‏ أجابَني فِي الشَّريفِ ما سَأَلتُهُ .
فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللَّهِ ، لَيسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، إنَّما هُوَ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللَّهُ تَبارَكَ وتَعالى‏ أن يَهدِيَهُ ، فَإِن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلًا مِن نَفسِكَ حَقيقَةَ العُبودِيَّةِ ، وَاطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ ، وَاستَفهِمِ اللَّهَ يُفهِمكَ .
قُلتُ : يا شَريفُ .
فَقالَ : قُل يا أبا عَبدِاللَّهِ .
قُلتُ : يا أبا عَبدِاللَّهِ ، ما حَقيقَةُ العُبودِيَّةِ ؟
قالَ : ثَلاثَةُ أشياءَ : أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللَّهُ إلَيهِ مِلكاً ؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مِلكٌ ، يَرَونَ المالَ مالَ اللَّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللَّهُ تَعالى‏ بِهِ ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيراً ، وجُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللَّهُ تَعالى‏ بِهِ ونَهاهُ عَنهُ ، فَإِذا لَم يَرَ العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعالى‏ مِلكاً هانَ عَلَيهِ الإِنفاقُ فيما أمَرَهُ اللَّهُ تَعالى‏ أن يُنفِقَ فيهِ ، وإذا فَوَّضَ العَبدُ تَدبيرَ نَفسِهِ عَلى‏ مُدَبِّرِهِ هانَ عَلَيهِ مَصائِبُ الدُّنيا ، وإذَا اشتَغَلَ العَبدُ بِما أمَرَهُ اللَّهُ تَعالى‏ ونَهاهُ لا يَتَفَرَّغُ مِنهُما إلَى المِراءِ وَالمُباهاةِ مَعَ النّاسِ ، فَإِذا أكرَمَ اللَّهُ العَبدَ بِهذِهِ الثَّلاثِ هانَ عَلَيهِ الدُّنيا وإبليسُ وَالخَلقُ ، ولا يَطلُبُ الدُّنيا تَكاثُراًوتَفاخُراً ، ولا يَطلُبُ عِندَ النّاسِ عِزًّا وعُلُوًّا ، ولا يَدَعُ أيّامَهُ باطِلًا ، فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ ، قالَ اللَّهُ تَعالى‏ : «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».۲
قُلتُ : يا أبا عَبدِاللَّهِ أوصِني .
فَقالَ : اُوصيكَ بِتِسعَةِ أشياءَ ، فَإِنَّها وَصِيَّتي لِمُريدِي الطَّريقِ إلَى اللَّهِ عزّ و جلّ ، وَاللَّهَ أسأَلُ أن يُوَفِّقَكَ لِاستِعمالِهِ ؛ ثَلاثَةٌ مِنها في رِياضَةِ النَّفسِ ، وثَلاثَةٌ مِنها فِي الحِلمِ ، وثَلاثَةٌ مِنها فِي العِلمِ ، فَاحفَظها وإيّاكَ وَالتَّهاوُنَ بِها .
قالَ عُنوانُ : فَفَرَّغتُ قَلبي لَهُ .
فَقالَ : أمَّا اللَّواتي فِي الرِّياضَةِ ، فَإِيّاكَ أن تَأكُلَ ما لا تَشتَهيهِ فَإِنَّهُ يورِثُ الحَماقَةَ وَالبُلهَ ، ولا تَأكُل إلّا عِندَ الجوعِ ، وإذا أكَلتَ فَكُل حَلالًا وسَمِّ اللَّهَ ، واذكُر حَديثَ الرَّسولِ صلى اللّه عليه و آله : ما مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعاءً شَرًّا مِن بَطنِهِ ، فَإِن كانَ لابُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ وثُلُثٌ لِشَرابِهِ وثُلُثٌ لِنَفسِهِ .
وأمَّا اللَّواتي فِي الحِلمِ ، فَمَن قالَ لَكَ : إن قُلتَ واحِدَةً سَمِعتَ عَشراً ، فَقُل : إن قُلتَ عَشراً لَم تَسمَع واحِدَةً ، ومَن شَتَمَكَ فَقُل : إن كُنتَ صادِقاً فيما تَقولُ فَاللَّهَ أسألُ أن يَغفِرَها لي ، وإن كُنتَ كاذِباً فيما تَقولُ فَاللَّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لَكَ ، ومَن وَعَدَكَ بِالجَفاءِ فَعِدهُ بِالنَّصيحَةِ وَالدُّعاءِ .
وأمَّا اللَّواتي فِي العِلمِ ، فَاسأَلِ العُلَماءَ ما جَهِلتَ ، وإيّاكَ أن تَسأَلَهُم تَعَنُّتاً وتَجرِبَةً ، وإيّاكَ أن تَعمَلَ بِرَأيِكَ شَيئاً ، وخُذ بِالاِحتِياطِ في جَميعِ ما تَجِدُ إلَيهِ سَبيلًا ، وَاهرُب مِنَ الفُتيا هَرَبَكَ مِنَ الأَسَدِ ، ولا تَجعَل رَقَبَتَكَ لِلنّاسِ جِسراً .
قُم عَنّي يا أبا عَبدِاللَّهِ ، فَقَد نَصَحتُ لَكَ ، ولا تُفسِد عَلَيَّ وِردي ، فَإِنِّي امرُؤٌ ضَنينٌ بِنَفسي ، وَالسَّلامُ.۳

1.إحقاق الحقّ : ج ۱۲ ص ۲۶۹ نقلاً عن كتاب تعليم المتعلّم طريق التعلّم للزرنوجي الحنفي .

2.القصص : ۸۳ .

3.مشكاة الأنوار : ص ۵۶۲ ح ۱۹۰۱ ، بحارالأنوار : ج ۱ ص ۲۲۴ ح ۱۷ وفي أوّله : قال المجلسي رحمه اللّه : وجدت بخطّ شيخنا البهائيّ قدس سرّه : قال الشيخ شمس الدين محمّد بن مكّي : نقلت من خطّ الشيخ أحمد الفراهاني رحمه اللّه عن عنوان البصريّ ... إلخ .

  • نام منبع :
    علم و حکمت در قرآن و حدیث (ویراست دوم)
تعداد بازدید : 60348
صفحه از 973
پرینت  ارسال به