بررسی و ارزيابی يك تفسير روايی كهن - صفحه 374

در هفت مورد ديگر ـ كه واژة «يَمّ» در قرآن كريم آمده ـ ابوليث، بدون اشاره به معرّب بودن واژه، صرفاً به معناي آن اشاره نموده است. ۱
نمونه ديگر، در تفسير آيه (إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَن يَحُورَ(۲ است كه كلمة «يحور» را واژه‌اي حبشي دانسته و در اين باره به سخن عكرمه، از تابعان مفسّر، كه از ابن عباس تفسيري روايـت نـموده، ۳ استنـاد جسته است. ۴
آخرين نمونه درباره واژه «سِجّيل» ۵ است كه درباره اصل فارسي و غير عربي آن از مجاهد چنين نقل كرده است: «سجيّل بالفارسيه: سنج و جل (سنگ و گِل)»و مضمون مشابهي را از ابن عباس نيز روايت كرده ۶ و خود نيز دربارة «سجيل» نوشته است:
قال بالفارسيه سنگ و گِل، يعني حجاره و طين.۷

استشهاد به شواهد شعري

سمرقندي در تفسير خود، براي توضيح و تبيين و تفسير واژه‌ها، تأييد و تثبيت پاره‌اي اقوال، تقرير و تحكيم بعضي قراءات و تقويت برخي وجوه نحوي، شواهدي از شعر عرب را اندك شمار، لكن با ظرافت و زيبايي به استخدام در آورده است. ۸ از موارد بالا به دو نمونه مي‌پردازيم:
1. ابن عباس و برخي ديگر از صاحب نظران معتقدند كه «حروف مقطعة فواتح سوره‌ها، معنادار و نماينده يك عبارت هستند». ۹ سمرقندي ذيل (الم(۱۰ نظر آنان كه «الم» را به معناي «انا الله اعلم» دانسته‌اند، تأييد مي‌كند و به اين امر توجه مي‌دهد كه عرب‌ها گاه حرفي را در جاي كلمه‌اي به كار مي‌برند و در اثبات آن، به بيت منسوب به وليد بن عقبه (قلت لها قفي لنا قالت قاف...) استناد مي‌جويد كه در آن حرفي در جاي عبارتي آمده، يعني «قاف» به معناي «قد وقفتُ» و به جاي آن استعمال شده است. ۱۱
2. ذيل آيه (يَاجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ( ؛ اي كوه‌ها، و اي پرندگان، با او همصدا شويد! به بيان وجه نحوي آيه مي‌پردازد و مي‌نويسد كه هر گاه در پي حرف ندا دو اسم در آيد، اسم اوّل بدون الف و لام و

1.. همان، ج۲، ص۵۱۸، ۵۰۹، ۳۵۳،۳۵۰، ۳۴۰، ۳، ص۲۷۹.

2.. سوره انشقاق، آيه ۱۴.

3.. هدية العارفين، ج۱، ص۶۶۶؛ كشف الظنون، ج۱، ص۴۵۳.

4.. تفسير السمرقندي، ج۳، ص۴۶۱.

5.. سوره هود، آيه ۸۲؛ سوره فيل، آيه ۴.

6.. همان، ج۲، ص۱۳۸.

7.. همان، ج۳، ص۵۱۵.

8.. تفسير السمرقندي، ج‌۱، ص۸۹، ۵۳۶؛ ج۲، ص۱۳، ۱۹۴، ۳۶۳ ـ ۳۶۴، ۳۹۵، ۳۹۹؛ ج۳، ص۱۰۵ ـ ۱۰۶، ۲۹۳.

9.. الدّر المنثور، ج۱، ص۲۲؛ مجمع البيان، ج۱، ص۷۵؛ الجامع لأحكام القرآن، ج۱، ص۱۵۵.

10.. سوره بقره، آيه ۱.

11.. تفسير السمرقندي، ج۱، ص۸۶ ـ ۸۷.

صفحه از 377