احاديث مربوط به دوران شيردهی و تطبيق آن با علوم تجربی - صفحه 283

بنابر نظريه باولبي اضطراب، احساس رنج و عذاب کودک در هنگام جدايي از مادر است. توانايي مادر براي رفع اضطراب يا ترس شيرخوار ضرورتي بنيادين براي رشد دلبستگي در شيرخوار است. وقتي مادر نزديک شيرخوار است، کودک هيچ ترسي احساس نمي‌کند و از احساس امنيت (Security) برخوردار است که عکس اضطراب است. وقتي مادر، به دليل غيبت مادي (مثلاً زنداني بودن) يا اختلال رواني (مثلاً افسردگي شديد)، در دسترس کودک نيست، او به تدريج دچار اضطراب مي‌شود.
اگر روابط بين مادر و شيرخوار مناسب نباشد و حس دلبستگي شيرخوار تأمين نشود، اختلالات دلبستگي بروز مي‌کند. اختلالات دلبستگي، آسيبي زيستي ـ رواني ـ اجتماعي است که بر اثر محروميت از مادر، فقدان مراقبت او و يا مراقب نامناسب به جاي مادر، به وجود مي‌آيد. هري هارلو (Harry Harlow) اين مطالعات را ادامه داد. او درباره ميمون‌ها تحقيق نمود. هارلو اثرات هيجاني و رفتاري جدا نگه‌ داشتن ميمون‌ها را از بدو تولد و مانع شدن آنها از تشکيل دلبستگي را نشان داد. ميمون‌هاي جدا نگه داشته شده منزوي، ناتوان از برقراري ارتباط با همسالان، ناتوان از جفتگيري، و ناتوان از مراقبت از فرزندانشان بودند. ۱
دلبستگي داراي مراحلي است: در نخستين مرحله دلبستگي ـ که مرحله پيش دلبستگي (Pre attachment) خوانده مي‌شود (از تولد تا 8 يا 12 هفتگي) ـ کودکان سر خود را به طرف مادرشان برمي گردانند، با چشم‌هايشان او را در ميداني به عرض 180 درجه تعقيب مي‌کنند، به طرف صداي مادر خود مي‌روند، و حرکات منظمي در پاسخ به صداي مادر انجام مي‌دهند. در دومين مرحله ـ که دلبستگي در حال تشکيل (In making) خوانده مي‌شود (از 8 تا 12 هفتگي تا 6 ماهگي) ـ شيرخواران به يک يا چند نفر از محيط خود دل بسته‌اند. در مرحله سوم ـ که دلبستگي حتمي (Clear- cut) خوانده مي‌شود (از 6 تا 24 ماهگي) ـ وقتي شيرخوار از مراقب خود يا مادر جدا مي‌شود، گريه مي‌کند. و ساير پيام‌هاي حاکي از رنج و عذاب را از خود نشان مي‌دهد، اين مرحله در برخي از شيرخواران ممکن است زودتر، حتي در سه ماهگي، پيدا شود. شيرخوار، وقتي به سمت مادر بر مي‌گردد، دست از گريستن برمي دارد و چنان محکم به او مي‌چسبد که گويي مي‌خواهد از بازگشت او کاملاً مطمئن شود؛ گاه صرف ديدن مادر پس از جدايي براي متوقف شدن گريه کافي است. در مرحله چهارم (از 25 ماهگي به بعد)، کودک، مادر را مستقل از خود مي‌بيند و رابطه‌اي پييچده‌تر با او برقرار مي‌کند و مرحله استقلال يافتن کودک شروع مي‌شود. ۲

1.. هاري هارلو يادگيري اجتماعي و تأثير انزواي اجتماعي را در ميمون‌ها مطالعه کرده است. هارلو نوزادان ميمون را در کنار دو نوع مادر بدلي قرار داد. يکي از اين جانشين‌ها از تور سيمي تشکيل شده بود و داراي يک بطري تغذيه کننده بود و دومي تور سيمي بود که پارچه‌اي حوله‌اي روي آن کشيده بودند. بچه ميمون‌ها دومي را ترجيح مي‌دادند؛ زيرا امکان تماس را فراهم مي‌کرد و آرامش دهنده بود. در هنگام گرسنگي نوزادان ميمون به سراغ بطري تغذيه کننده مي‌رفتند، اما پس از تغذيه به سرعت به سوي مادر پارچه‌اي برمي‌گشتند. در هنگام ترس، ميمون‌هايي که با مادر پارچه‌اي بزرگ شده بودند، به شدت به مادر بدلي خود در مي‌آويختند. و به نظر مي‌رسيد که آرام مي‌گرفتند، در حالي‌که ميمون‌هاي بزرگ شده به مادر توري به نظر مي‌رسيد که آرام نمي‌گيرند و دچار آشفتگي مي‌شوند. نتايج آزمايشات هارلو بيشتر به اين صورت تفسير شدند که دلبستگي صرفاً نتيجه تغذيه نيست. هر دو نوع ميمون بزرگ شده با مادران مصنوعي بعدها در اجتماع ميمون‌ها قادر به انطباق نبوده و در يادگيري جفت‌گيري مشکلات زيادي داشتند. پس از حاملگي و بچه‌دار شدن نيز اين ميمون‌ها قادر به مراقبت از بچه‌هاي خود نبودند.

2.. زمينه روانشناسي هليگارد، ص۵۰ ـ۷۰؛ Kaplan Sodock’s Synopsis of Psychiatry Behavioral Sciences/ Clinical Psychiatry ۸۳۹-۸۵۶

صفحه از 284