جلوه‌هايی از آيين سخنوری در دُستور سخن - صفحه 263

از جمله مواردي که کمي موضع شارح نسبت به فروق اللغه قرآن کريم و نهج البلاغه را مي‌رساند، همين بحث است. بسياري بر اين عقيده‌اند که مترادف در قرآن نيست که به عطف تکرار شود. اما عطف شيء بر خودش ـ که شارح به عنوان يکي از طرق خطابه نزد عرب مي‌خواند و بر آن از قرآن شاهد مي‌آورد که : «و مثله في القرآن کثير»؛ در حالي که مفسراني چون زمخشري و ابوحيان اندلسي در اين آيه متعرض فرق ميان دو قسم آيه شده‌اند. ۱
ابن ابي الحديد در اين‌جا «مراح» و «سائم» را يکي دانسته، ۲ عطف ميان آن دو را عطف شيء بر خودش گرفته، نه عطف شيء بر ضد يا مخالف خود و اين از ويژگي‌هاي شرح ابن ابي الحديد در چنين موادي است که در سبک شناخت شرح وي بسيار قابل پي‌گيري است.
همچنين در اين عبارت امام علیه السلام: «فإنه حبل الله المتين و سببه الأمين» شارح مي‌گويد:
سببه الأمين مثل حبله المتين، و انما خالف بين اللفظين علي قاعدة الخطابة.۳
نمونه ديگر در اين باب، بيان او در شرح قول امام علیه السلام: «و اجتنبوا کل أمر کسر فقرتهم و أوهن منتهم، من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور» ۴ است. وي مي‌گويد:
تضاغن القلوب و تشاحنها واحد.۵
از اين دست است، قول او در بيان اين کلام: «أنشأ الخلق إنشاءاً، و ابتدأه ابتداءاً». ۶ وي مي‌گويد:
أما قوله(: ... ، فکلمتان مترادفان علي طريقة الفصحاء والبلغاء.۷
و در پي آن آيه پيش‌گفته و نيز آيه: (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً( را شاهد خود مي‌آورد. ۸

13. اضافه صفت به موصوف

اضافه صفت به موصوف به جاي شکل ترکيب وصفي يکي ديگر از آيين‌ها و موازين کاربرد الفاظ نزد خطيب است. در نهج البلاغه فراوان از اين نمونه قابل مشاهده است. ابن ابي الحديد در شرح اين فراز: «بعاجل قارعة وجوامع الأقدار»، مي‌گويد:
من باب إضافة الصفة إلى الموصوف للتأكيد، كقوله تعالى: (وَ إِنَّهُ لَحـَقُّ الْيَقِينِ(۹و۱۰

1.. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج۳، ص۶۶۴؛ البحر المحيط في التفسير، ج۹، ص۳۴.

2.. بل أحدهما هو الآخر.

3.. شرح نهج البلاغه، ج۱۰، خ۱۷۷، ص۲۸.

4.. نهج البلاغه، خ۲۳۸.

5.. شرح نهج البلاغه، ج۱۳، خ۲۳۸، ص۱۲۷.

6.. نهج البلاغه، خ۱.

7.. شرح نهج البلاغه، ج۱، خ۱، ص۹۸.

8.. همچنين ر.ك: همان، خ۲، ص۱۴۲.

9.. سوره حاقه، آيه ۵۱.

10.. شرح نهج البلاغه، ج۱۷، نامه ۵۵، ص۱۰۴.

صفحه از 268