به نفى حرمت و حرج از نسيان پس از حفظ قرآن دارند. همچنين، در تنافى با فتاواى قاطبه فقيهان اسلامى و با سيره اهل شرع و نيز در تنافى با مدلول التزامى احاديثى است كه بر كراهت اين نسيان دلالت دارد؛ چنان كه توضيحش گذشت. ۱
مفاد حديث: اوّلاً، حديث مورد بحث، در حرمت نسيان، يا نسيان عمدى، قرآن پس از تعلّم آن ظهور دارد؛ نه حرمت نسيان قرآن پس از حفظ آن؛ ثانياً، با فرض پذيرش ظهور حديث در حرمت نسيان قرآن پس از حفظ آن، نياز به تأويل دارد، تا با ساير احاديث دالّ بر نفى حرمت نسيان، و با سيره جمهور مسلمين و فتواى قاطبه فقيهان تنافى نداشته باشد.
از اين رو بايد گفت كه دلالت حديث بر حرمت نسيان پس از حفظ، مخدوش است؛ زيرا گرچه عبارت من تعلّم القرآن ثمّ نسيه با وجود وعيد به عذاب آخرت در ذيل آن، ظهور روشنى در حرمت نسيان بعد از تعلّم دارد، ليكن مراد از آن، نسيان پس از فراگيرى چه چيزى است ؟ اين مفهوم قابل حمل بر سه معناست: نسيان پس از فراگيرى احكام موجود در آيات، نسيان پس از فراگيرى قرائت، ۲ و نسيان پس از حفظ.
مى توان گفت كه: نزديك ترين وجه از اين سه احتمال، همان احتمال نخست، يعنى نسيان احكام پس از فراگيرى آنها از قرآن، است، نه نسيان از حفظ؛ چنان كه جمعى از شارحان ۳ حديث نيز همين معنا را ذكر نمودند و مرحوم مجلسى آن را به عنوان نخستين احتمال در شرح حديث ياد شده مى آورد. ۴ از شواهد ديگر اين سخن، اين كه در آن عصر، يادگيرى احكام قرآن معمولاً به يادگيرى خود آيات بود ۵ . با تنزّل از دعوى اين ظهور، لااقلّ حديث در تعيّن براى يكى از اين سه معنا اجمال خواهد داشت؛ پس به ناچار بايد بر معنايى حمل شود كه منافاتى با ديگر احاديث و فتوا و سيره يادشده، نداشته باشد.
همچنين، در سنجش متن اين حديث با صدر احاديث بعدى ملاحظه مى شود كه مفاد أتى اللهَ ـ عزوجل ـ مغلولاً يوم القيامة در اين دو حديث مشابه، مربوط به كيفر فرماندهان و فرمان روايان بيدادگر است؛ ملاحظه كنيد:
حديث دوم
از رسول الله( روايت نقل شده است:
1.. ر.ك: احاديث دالّ بر نفى حرمت.
2.. اين احتمال، بويژه از آن رو درخور عنايت مى شود كه نگارش قرآن در صدر اسلام، با پايين بودن صنعت و فنّ نگارش مواجه بود؛ به گونه اى كه نبود نقاط و علايم اِعرابى و الف هاى ميانى كلمات و ديگر ويژگى هاى ضميمه يافته به قواعد رسم الخطّ در قرون بعدى، كار قرائت را با مشكلات زيادى مواجه مى ساخت و قاريان در عين نگاه به واژگان مكتوب قرآن، نياز مبرم به آموختن و به ذهن سپردن نحوه ضبط واژگان داشتند؛ البتّه اين احتمال در قياس با احتمال نخست، ضعيف است.
3.. بحار الأنوار، ج۷۵، ص۲۸۸؛ نيل الأوطار، ج۲، ص۱۶۰؛ فتح الباري، ج۱۱، ص۲۵۶؛ غريب الحديث، ج۲، ص۴۳۱.
4.. علاّمه مى گويد: و من تعلّم القرآن ثمّ نسيه أي ترك العمل به أو تساهل حتّى نسى حكمه؛ أو لم يتعاهده حتّى نسي لفظه و على الأخير يكون للمبالغة. (روضة المتّقين، ج۹، ص۳۶۴؛ نيز ر.ك: مرآة العقول، ج۱۲، ص۴۹۲)
5.. چنانكه برخى روايات به روشنى بدين سخن گواهى مى دهند؛ از جمله روايت حلبي: عن أبي عبد الله(: لو أنّ رجلاً دخل في الإسلام فأقرّ به ثمّ شرب الخمر و زنا و أكل الربا و لم يتبيّن له شي من الحلال و الحرام لما اُقِم عليه الحدّ؛ إذ كان جاهلاً إلاّ أن تقوم عليه البيّنة أنّه قرأ السورة التي فيها الزنا و الخمر و أكل الربا؛ و إذا جهل ذلك أعلمته و أخبرته، فإن ركبه بعد ذلك جلدته و أقمت عليه الحدّ. (من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۵۵، ح۵۰۸۸)