سال مذکور دوشنبه است، البته، پس روز جمعه که به اتفاق مولد است در شهر مذکور، مطابق دوازدهم تواند بود، نه هفدهم و هو المطلوب.
دليل ديگر
آن که در هر دو کتاب از هر دو بزرگ طايفه ـ نور الله مرقدهما ـ تصريح شده که مبعث حضرت خاتم النبيين ـ صلّي الله عليه و آله ـ به چهل سال بعد از ولادت آن حضرت است، و موافق حديثي که رئيس الطايفه( در مصباح، در تعيين روز آن روايت فرموده و معارض ندارد، و مطابق روز شنبه بوده موافق بيست و هفتم رجب، چنان که معمولٌ به علماي خاصه است، پس ميبايد که غرّه رجب سال مبعث، روز دوشنبه باشد. پس غرّه ربيع الاول آن سال ـ که چهار ماه بر آن مقدم است ـ لامحاله سه شنبه است يا دوشنبه؛ بنا بر آن که از عدد ايام آن ـ که صد و هيجده يا صد و نوزده است ـ غالباً بعد از اسقاط اسبوعات يا شش روز ميماند يا هيچ نميماند، و اول مستلزم آن است که سه شنبه باشد، و ثاني مستلزم آن که دوشنبه باشد.
و چون اين مقرر شد، ميگوييم که از غّره ربيع الاوّل سال مبعث تا غرّه ربيع الاوّل سال مولد ـ که چهل سال تمام است ـ بنا بر ضابطهاي که سابقاً در عدد ايّام سال و کبايس تصوير شد، بعد از اسقاط اسبوعات از ايّام آن چيزي نميماند؛ زيرا چهل سال مشتمل است بر پانزده کبيسه و بيست و پنج غير کبيسه. و سابقاً معلوم شد که از هر سال کبيسه، پنج روز بعد از اسقاط اسبوعات باقي ميماند، و از هر سال غير کبيسه چهار روز، پس مجموع بقاياي اسبوعات جميع چهل سال مذکور، صد و هفتاد و پنج روز باشد که بيست و پنج هفته است بيزياده و کم. پس لازم آيد که غرّه ماه مولد نيز مطابق روز دوشنبه يا سه شنبه باشد و احتمال سه شنبه ـ چنان که سابقاً بيان شد ـ به اتفاق، ساقط است. پس دوشنبه معين است و مستلزم آن که روز جمعه مطابق دوازدهم باشد، نه هفدهم، و هو المطلوب.
و پوشيده نماند که در عدد ايّام چهار ماه مذکور، بنا بر آن که مقرّر است که چهار ماه متوالي تمام و سه ماه متوالي ناقص امکان دارد، سواي دو احتمال غالب ـ که مذکور شد ـ دو احتمال نادر نيز هست: اوّل، آن که هر چهار ماه تمام باشد و عدد ايّام آن صد و بيست شود. پس بنا بر اين احتمال يکشنبه نيز در غرّه ربيع الاوّل مذکور ميرود، و وجه ابطالش آن که به دستور احتمال سه شنبه به اعتبار اين که مستلزم خلاف اتفاق است، ساقط است.
دوم، آن که سه ماه از آن ناقص باشد و عدد ايّام آن صد و هفده شود. پس بنا بر اين، احتمال چهارشنبه نيز اضافه احتمالات ثلاثه ميشود. و چون ظاهر است که اين احتمال مستلزم خلاف اتفاق مذکور است، در ابطال آن ميگوييم که بر فرضي که سه ماه از چهار ماه مذکور، خواه متوالي و خواه غير متوالي ناقص باشد، لامحاله، جبر اين نقصان در هشت ماه تتمه اين سال به عمل خواهد آمد تا لازم نيايد که عدد ايّام مجموع سال کمتر از سيصد و پنجاه و چهار باشد. پس عدد ايام هشت ماه مذکور اقلاً دويست و سي و هفت و بر تقدير آن که سال کبيسه باشد، دويست و سي و هشت خواهد بود.
پس بنا بر اين، چون غرّه رجب سال مبعث آن حضرت دوشنبه بوده، غرّه ربيع الاوّل سال دوم از مبعث، يکشنبه يا دوشنبه باشد. و از اين لازم آيد که غرّه ربيع الاوّل سال وفات آن حضرت ـ که بيست و