در برخي ديگر از روايات، اين حقيقت با تعبير عقل بيان شده است. بر اساس اين روايات، زهدْ سر عقل ۱ و ثمرة آن ۲ است و عاقل به آنچه اهل جهل دل ميبندند، بيرغبت است. ۳ از اين رو، دشمني با دنيا، نشانه كمال عقل است. ۴
همان گونه كه مشاهده شد، عقل و يقين ريشه زهد و تغيير رغبتاند. هر كس به لحاظ عقل و يقين رشد كند، نسبت به دنيا زاهد و نسبت به آخرت راغب ميگردد. اميرالمؤمنين( در بيان زيبايي اين رابطه را تبيين نمودهاند:
الزّاهِدُ عِندَنا مَن عَلِمَ فَعَمِلَ، و مَن أيقَنَ فَحَذِرَ؛۵از نظر ما، زاهد کسي است که دانست و عمل کرد، و کسي که يقين داشت و حذر کرد.
موضوع شناخت و يقين
اما مهم اين است که چه الگويي از شناخت و يقين، موجب تغيير رغبت ميگردد؟ سؤال اساسي اين است كه يقين به چه چيزي موجب زهد و تغيير رغبت ميگردد؟ آيا هر يقين و شناختي موجب زهد ميگردد؟ آيا يقين به كروي بودن زمين و گردش به دور خورشيد، و همچنين وجود فرشتگان و ارسال انبيا و انزال كتاب و مانند آن، ميتواند زهد را به ارمغان آورد؟ مسلم است كه پاسخ منفي است. يقين، راهبرد تغيير رغبت هست، اما يقين متناسب . يقين منشأ بسياري از امور است؛ نه فقط زهد. از اين رو، در هر موضوعي، يقين متناسب با همان موضوع كارا خواهد بود.
از آنچه گفتيم، روشن شد کسي که ميخواهد نظام رغبت خود را تغيير دهد، بايد بداند که به چه چيزي بايد شناخت پيدا کرده و يقين آورد. از مشكلات بحث يقين، كلي گويي است. معمولاً به بيان اصل مسأله بسنده شده و دربارة اهميت آن سخن رانده ميشود، اما مشخص نميشود كه در مقام عمل، چه بايد كرد. اين، در حالي است كه روايات به اين مسأله پرداختهاند. در روايات يقين تصريحها و اشارههاي خوب و تعيينكنندهاي در اين باره وجود دارد كه در اين بخش به آنها ميپردازيم.
از بررسي روايات اين بخش و تحليل و طبقهبندي آنها به دست ميآيد که يقين لازم براي تغيير رغبت، چند وجهي است و لذا انسان بايد در چند حوزه شناخت خود را تعميق بخشيده و به باور تبديل سازد. جالب، اين که با تحليل عميقتر روايات و اطلاعات اين بخش ميتوان عوامل رغبت به دنيا را نيز به دست آورد که در لابه لاي مباحث آينده به آنها اشاره خواهد شد. اموري که بايد انسان به آنها باور پيدا کند، عبارتاند از ماهيت دنيا و تنظيم روزي . در ادامه، اين دو مورد را بررسي ميكنيم:
1.. رسول اللّه(: إنَّ الله ـ تَبارَكَ و تَعالى ـ خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ عِلمِهِ الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، فَجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ، وَالفَهمَ روحَهُ، وَالزُّهدَ رَأسَهُ. (معاني الأخبار، ص۳۱۳، ح۱؛ الخصال، ص۴۲۷، ح۴؛ روضة الواعظين، ص۷؛ بحار الأنوار، ج۱، ص۱۰۷، ح۳).
2.. امام علي(: ثَمَرَةُ العَقلِ مَقتُ الدُّنيا، و قَمعُ الهَوى. ميوه خِرَد. (غرر الحكم، ح۴۶۵۴؛ عيون الحكم والمواعظ، ص۲۰۸، ح۴۱۵۷).
3.. امام علي(: كُن زاهِدا فيما يَرغَبُ فيهِ الجَهولُ. (غرر الحكم، ح۷۱۴۴؛ عيون الحكم والمواعظ، ص۳۹۳، ح۶۶۵۷) العاقِلُ مَن يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيهِ الجاهِلُ. (غرر الحكم، ح۱۵۲۳؛ عيون الحكم والمواعظ، ص۴۸، ح۱۲۲۶)
4.. امام على(: مَن سَخَت نَفسُهُ عَن مَواهِبِ الدُّنيا، فَقَدِ استَكمَلَ العَقلَ. (غرر الحكم، ح۸۹۰۴؛ عيون الحكم و المواعظ، ص۴۳۴، ح۷۴۹۰)
5.. همان، ج۲، ص۵۴، ح۸۳۵.