به کار ميروند و هم بر وصف و کمال و بر کلمه دالّ بر آن وصف، اطلاق ميگردند و هم بر کلمه دالّ بر ذات داراي وصف مزبور. اينک نمونههايي از اين احاديث:
1. در حديثي از امام باقر( نقل شده: إنَّ الأسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نفسَه (الکافي: ج 1 ص 88 ح 3).
2. نقل شده که امام صادق( درباره چيستي اسم، فرمود: صِفَةٌ لِموصوفٍ ( التوحيد: ص 192 ح 5).
3. نيز ايشان به هشام بن سالم که گفته بود: هو السميع البصير ، فرمود: هذِهِ صِفَةٌ يشتَرِك فيها المَخلوقون ( التوحيد : ص 146 ح 14؛ بحار الأنوار : ج 4 ص 70 ح 16).
4. از امام رضا( نقل شده: سَمّي نَفسَه سَميعاً بَصيراً ... عَليماً وَما أشبَهَ هذِه الأسماءَ ... وإنّما سُمِّي اللهُ عالِماً لأِنَّه لا يجهَلُ شَيئاً، قد جَمَعَ الخالِقَ والمَخلوقَ اسمُ العِلمِ واختَلفَ المعني عَلي ما رَأيتَ، وسُمِّي ربُّنا سَميعاً لا بِجُزءٍ فيه يسمَعُ به الصوتَ... (التوحيد : ص 186 ـ 188 ح 2).
در دو حديث اخير، بر سميع و بصير و عالم، هم صفت اطلاق شده و هم اسم، و با اين حال، از علم نيز به اسم تعبير شده است.
2. نسبت اسم و صفت
طبيعي است که اختلاف در معاني اسما و صفات قرآن، زمينه بروز اختلاف در نسبت اسما و صفات قرآن گردد. اين نسبت، بر اساس معاني و اصطلاحات مختلف، گاه تساوي، گاه تباين و گاه عموم و خصوص من وجه است. توضيحْ اين که:
اوّلاً: مطابق معاني کاربردي در دو حديث نخست، اسم، مساوي با صفت است؛ زيرا از يک سو، هم بر اسما اطلاق شده و هم بر مصادر، همچنان که دو حديث اخير نيز گواه اين سخناند. از سوي ديگر، در حديث اوّل، اسما را صفاتي دانسته که خداوند، خود را با آنها وصف فرموده، و در حديث دوم، اسم را صفتي براي موصوف دانسته است. پس امام( نميفرمايد که صفات، نامهايي هستند که خداوند، خود را بدانها وصف ميکند، تا صفاتْ، مقيد و اخصّ از اسامي باشند؛ بلکه ميفرمايد: نامها، صفاتي هستند که خداوند، خود را بدانها وصف ميکند. حال اگر مراد از اسم، کلمه دالّ بر ذات، مشتمل بر معنايي باشد که به آن مشتقّ ميگوييم ـ چون تمامي نامهاي اصلي و غير اصلي قرآن، همانند اسماي الهي، ناظر به معاني و اوصاف هستند ـ ، نتيجه اين حديث، تساوي اسما و صفات خواهد بود و اگر هم مراد از اسم، اعمّ از جوامد (مانند مصادر) و مشتقّات باشد ـ چون توصيف به صفت، هم ميتواند به حمل هو هو باشد و هم به حمل ذو هو ـ ، نتيجه اين گونه احاديث، تساوي معناي اسم و صفت خواهد بود.