است. ]مُراد از کثرت، آن است که[ اين جوهرِ مفارق، داراي مرتبههاي وجودي نوراني بسيط است که البته در شدت نورانيت يا ضعف آن، گونهگون و در نزديکي به نور الأنوار، مختلف هستند.
گفتني است که انديشه حکيمان و فيلسوفان و گونه رويکرد آنان در تعريف عقل، اثري آشکار بر سخنان شارح نهاده است. علامه شعراني يادآوري کرده که شارح در تعريف عقل به عنوان جوهر مجرّد (عقل به معناي نخست)، از ديدگاه حکيمان پيروي کرده است. (همان: ص 142 پاورقي). گو اينکه وي در نمونههايي نيز، ديدگاه آنان را يکسر به يک سو مينهد و ما پس از اين، برخي از اين نمونهها بر خواهيم شمرد.
از ديدگاه شارح، آن گاه که نفس ناطقه بتواند با بدن ارتباط يابد ـ با وجود آنکه يکي مادّي و ديگري مجرّد است ـ ، ميتوان تصوّر کرد و پذيرفت که جوهرِ مفارق نيز خود، با نفس ناطقه در ارتباط باشد؛ ويژه آنکه هر دو مجرّدند. (همان: ص 68). باز از ديدگاه وي، ميتوان پذيرفت که اين جوهر مفارق، داراي مراتب نوراني گوناگون باشد، و باز ميتوان گفت که ثواب و عقاب انسان، در حقيقت، از آن جوهر مفارق ريشه گرفته است؛ زيرا چنانکه خوانديم، ثواب و عقاب بدن، ريشه در نفس ناطقه دارد و تدبير نفس ناطقه نيز به دست جوهر مفارق است (همان جا).
گفتيم که رويکرد شارح در مبحث عقل و تعريفهاي آن و ويژگيهاي هر تعريف، از ديدگاه حکيمان ريشه گرفته است؛ امّا اين سخن، بدان معنا نيست که وي همه آنچه را که حکيمان و فيلسوفان درباره عقل گفتهاند، پذيرفته است. پيش از اين آورديم که وي در مواردي، برخي از ديدگاههاي فيلسوفان را در باره عقل، از هيچ رو نپذيرفته است. براي نمونه، وي اعتقاد به عقول عشره، صادر اوّل، و قاعده الواحد لا يصدر عنه إلاّ الواحد را ناروا ميداند و از اين پندارها، اين گونه ياد کرده است:
]اين پندارها[ بيهوده سخناني است که جاي يادکرد آن، در اين شرح نيست و قائلان به آنها برهاني بر اين پندارها ندارند.
وي در جايي ديگر، پس از يادکرد تحليل فلاسفه مشّاء در باره کيفيت خلق، که از صادر اوّل آغاز ميشود و با آفرينش عقول نهگانه و افلاک و ... ادامه مييابد، چنين مينگارد:
راست، آن است که اين پندارها همگي باطل و نارواست و تنها وجود ازلي، قديم است و اوست که عقلها و اجسام و جواهر و اعراض و لوازم آنها را با اختيار خود، پديد آورده است و همه اينها به قدرت او منسوب است. اوست که خالق همه چيز است و خدايي جز او نيست که او واحد و قهّار است.