تلاش خود بدان ميرسد؟ به ديگر سخن، آيا تلاش انسان براي افزايش مرتبه عقل خود، علّت تامّه به شمار ميآيد يا آنکه تنها جزئي از علّت است؟
شارح در شرح حديث: ددد آنکه براي به دست آوردن عقل، خود را به سختي اندازد، جز بر جهلش افزوده نميشود ذذذ ووو (الکافي : ج1 ص24) قثقث ، به اين پرسش، چنين پاسخ ميدهد:
در نگريستن به ظاهر اين حديث و نيز ظاهر حديث ]امام صادق( که در آن، خداوند تعالي خطاب به عقل فرموده بود:[ تو را جز در وجود آنان که دوستشان دارم، کامل نميکنم (همان: ج1 ص 10). و نيز ظاهر ]اين سخن امام( که فرموده است:[ خداوند در آخرت و در حسابرسي بندگان، به همان اندازه که در دنيا به آنان عقل داده است، مداقّه ميکند (شرح اُصول الکافي: ج 1 ص 11) و نيز اخبار فراوان ديگر، ما را به اين نتيجه ميرساند که اعطاي عقل و افزايش آن، از سوي خداست و به دست آوردن علوم و آداب، گرچه در پديد آمدن آن دخالت دارد، علّت فاعلي نيست؛ ۱ بلکه تنها شرطهايي براي به وجود آمدن آن چيز از سوي مبدأ فيّاض است. همان سان که روغن، شرط يا زمينهساز فزوني نور چراغ است؛ ولي اصل ]وجود[ نور و افزايش يافتن و بيشتر شدن آن، از خداوند است. (همان: ص 293).
بنا بر اين، آنچه از انسانها ساخته است، آن است که زمينهها را براي رشد، باروري و افزايش عقل آماده کنند؛ ولي سرانجام، وجود مقدّس خداوند است که عقل را به مراتب بالاتر سير ميدهد و بدان تکامل ميبخشد. از اين رو، تلاشهاي انساني، تنها علّت مُعدّه هستند و علّت فاعلي، تنها وجود خداوند است.
7 . مفهوم حجّت بودنِ عقل
ميدانيم که در رواياتي نه چندان اندک ـ که برخي از آنها در الکافي نيز گزارش شدهاند (الکافي : ج 1 ص 25 ح 20 و 22) ـ ، عقل را حجّت ميان بندگان و خداوند و نيز آن را حجّت باطني خدا به شمار آوردهاند.
اين حجيّت چگونه است؟ و کدام گونه از عقل را حجّت شمردهاند؟ در همان روايات پيشگفته، انبيا را نيز حجّتهاي خداوند دانستهاند. ميدانيم که انبيا حجّيت خود را بي واسطه، از خدا ميگيرند و خلق را در حجيّت بخشي به آنها، هيچ دخالتي نيست. آيا عقل نيز اين گونه است؟ باز دانستيم که عقلْ مراتب گوناگوني دارد که در نزديکي به خداوند يا دوري از او، با يکديگر متفاوتاند. آيا مراتب پايين عقل نيز حجّت خواهند بود؟
1.. علّت فاعلي، يکي از گونههاي علّت است؛ يعني علّتي که وجود را به ماهيت يک ممکن الوجود اعطا ميکند و پديد آمدنِ آن را راجح ميسازد. از نگاه حکيمان، هيچ ممکن الوجودي، از علّت فاعلي بينياز نيست (ر.ک : نهاية الحکمة: ص ۲۲۲).