9 . عقل نظري و عقل عملي
طبق حديثي، امام صادق( عقل را اين گونه شناسانده است: ددد ما عُبِد به الرحمنُ و کتُسِبَ به الجنان؛ذذذ ووو (الکافي : ج 1 ص 11). قثقث چيزي که بِدان، خداي رحمان را بپرستند و به بهشت رسند . اين گونه شناساندن عقل، بر چه پايهاي استوار است؟ شارح درباره اين حديث، بر اين باور است که: اين تعريف، اشارهاي است به قوّه نظري ـ که آن را عقل نظري نامند ـ و قوّه عملي ـ که آن را عقل عملي نامند ـ ؛ چرا که با اوّلي معارف الهي و احکام ديني و اخلاق نيک را ميشناسند و با دومي به آن معارف عمل ميکنند و ظاهر و باطن را ميپيرايند و با اين هر دو قوّه است که عبادت خداوند سامان مييابد و بهشت فرا چنگ ميآيد ... . (شرحُاصول الکافي: ج 1 ص 74).
در نخستين نگاه، شايد چنان به ذهن آيد که شارح در اين جا تقسيمبندي جديدي از عقل به دست داده است که با آنچه تا کنون آمده، تفاوت اساسي دارد؛ ولي با اندکي ژرفنگري در سخنان بعدي شارح، در مييابيم که دو عنوانِ عقل نظري و عقل عملي در حقيقت، دو تعبير براي دو مرحله از مراحل و مراتب ششگانه نفساند که پيش از اين، درباره آن گفتگو کرديم. چنانکه خوانديم، در مراتب آغازين، نفس، اندک اندک با حقايق و معارف و دانشها آشنا ميگردد و توانايي شناخت آنها را به دست ميآورد. به ديگر سخن، در مراحل آغازين، کار نفس انساني، شناخت حقايق و علوم است؛ امّا روشن است که نفس در سير تکاملي خود، در گستره شناخت باقي نميماند و با عمل به دانستههاي پيشين، به مراحل بالاتر سير ميکند. بنا بر اين، در مراحل بالاتر، تأکيد بر عمل و به کارگيري دانستههاست؛ ولي در آغاز راه، تکيه اصلي، بر قدرتِ شناختي است که نفس از خود نشان ميدهد.
اگر اين ارزيابي را بپذيريم، آن گاه در حقيقت، عقل نظري و عقل عملي همان مراحل رشد و تکامل نفس خواهند بود؛ ولي از زاويه و ديدگاهي ديگر. مراحل آغازين در اين تحليل، نمايشگر عقل نظري است و مراحل بالاتر ـ که عقل در آن مراحل، به دانستههايش عمل کرده و به اندازهاي به شکوفايي رسيده است ـ ، بيانگر عقل عملي است.
10 . زمان تعلّق عقل به انسان
پيش از اين، خوانديم که هسته آغازين و نهال نخستينِ عقل در انسان، از سوي خداوند به انسان اهدا شده است و سپس انسان در ادامه زندگي، ميتواند اين نهال را بپروراند و شکوفا کند. اکنون پرسش آن است که اين نهال آغازين، از چه زماني به انسان اعطا ميشود؟ و نفس انساني، از چه زماني با عقل ارتباط مييابد؟ براي پاسخ، بايد در نگريم به روايتي از کتاب عقل و جهل، که يکي از ياران امام صادق( از ايشان ميپرسد: گاه ميشود که کسي نزد من ميآيد و من ]در هنگام سخن،[ تمام مراد خود را با جملاتي موجز و اندک، بدو ميرسانم و نيازي به تفصيل ندارم. گاه نيز کسي نزدم ميآيد که گرچه سرعت فهم او به اندازه نفر نخستين نيست؛ ولي حرف مرا بهخوبي در