ميپردازد و گاهي هم از آنها به عنوان مؤيد، بهره ميگيرد. براي نمونه، در بحث شفاعت که ذيل آيه 48 سوره بقره: وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ مطرح شده است، ميگويد: اگر به آيات قرآني رجوع کنيم، مييابيم که در ابتدا، شفاعت به صورت عام، نفي ميشود. از جمله اين آيات، ميتوان به آيه 254 سوره بقره: أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ اشاره کرد. در اين آيه، نکره در سياق نفي، افاده عموم ميکند؛ يعني هيچ شفاعتي در آن روز نيست؛ ولي در برخي از آيات ديگر، مثل آيه 26 سوره نجم: لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَى ، پذيرش شفاعت را مشروط ميکند. در اين جاست که اگر اين آيه را به آيه سابق، عطف نماييم، اين نتيجه به دست ميآيد که خداوند، در صورتي شفاعت شفيع را ميپذيرد که از طرف او، اذن داشته باشد. البته اذن پروردگار، به اين نيست که حتماً شفيع، بايد اجازهاي خاص از طرف پروردگار گرفته باشد؛ بلکه همين که خود شفيع (پيامبر)، جايگاه شفاعتهاي حلال و حرام را بداند، کفايت ميکند (براي ديدن نمونههاي ديگر، ر.ک: ج 2 ص 396 «مبحث طرق اثبات معاد» و نيز ص 196).
د) رويکرد روايي
جريان شکلگيري تفاسير، فراز و نشيبهاي فراواني داشته است. اين کتب، در آغاز، جنبه روايي داشتهاندو مفسّران ذيل هر آيه، روايت مربوط را از پيامبر( و صحابيان و تابعيان، در صورت وجود، گردآوري ميکردند. برخي از اين تفاسير، تنها جنبه روايي داشته و جز روايت، چيز ديگري در آنها يافت نميشود. برخي ديگر هم به اشعار عرب جاهلي استناد ميکردند و در صورت اختلاف آرا، با تکيه بر شواهد عقلي کوتاه و دلايل نقلي، به نقد و ترجيح آنها ميپرداختند (براي نمونه، ر.ک: تفسير التبيان: ج 2 ص 155). در نقل احاديث نيز، برخي تمام آنچه که بدان دست يافته بودند، گردآوري کردهاند؛ چه از نظر آنها يا ديگران، مقبول باشد يا نباشد. ۱ در مقابل، برخي تنها به احاديثي بسنده کردهاند که مورد پذيرش خودشان بوده است و از ذکر رواياتي که در نظرشان ناپسند و غيرمقبول بوده، خودداري نمودهاند (همان جا).
تقريباً هيچ تفسيري نيست که از روايات، در تفسير آيات، بهره نبرده باشد، حتّي تفاسيري که به جهت رويکرد غالب، عقلي، عرفاني، ادبي، علمي و کلامي و ... هستند، در لابهلاي متون خويش، کم و بيش از روايات (چه به عنوان دليل يا مؤيد)، استفاده نمودهاند. تفسير الکاشف نيز از اين سخن، مستثنا نيست و در مباحث خويش، از احاديث و روايات معصومان( بهره ميبرد. امّا قبل از ورود به
1.. مانند طبري و سيوطي در اهل سنّت، و نيز دو تفسير معروف شيعه، تفسير البرهان از سيد هاشم بحراني و نور الثقلين، از ابن جمعه حويزي، که منابع سرشاري از احاديث تفسيري ما به شمار ميروند (ر.ک: تفسير و مفسّران: ج ۲ ص ۱۳۰).