استفاده از آيات و روايات و گاهي عقل، به پاسخ آن، دست مييازد. گفينت است که او، اين شيوه را در همه جا به کار نميبرد؛ بلکه تنها براي توضيح و تبيين بيشتر و به تناسب موضوع آيات، از آن استفاده ميکند (براي نمونه، ر.ک: ج 1 ص 67 و ج 2 ص 99 و 297 و ج 5 ص 355 و ج 3 ص 68).
براي آشنايي بيشتر با شيوه او در تفسير، نمونهاي را در اين جا ذکر ميکنيم: مغنيه، در ذيل آيه ( و لا تزر وازرةٌ وزر أخري (انعام: آيه 164)، سؤالي را مطرح ميکند که:
وتَسألُ: أنَّ هذه الآيةَ تُومئ إلي أنَّ الإنسانَ مَسؤولٌ عَن نَفسِهِ وکَفي، إذَن، أينَ وُجوبُ الجِهادِ، وَ بذلُ النصح، والتعاون عَلَي البرّ و التقوي؟
سپس، اين گونه بدان پاسخ ميدهد:
الجواب: أنَّ موضوع الآية خاصٌّ بالمؤاخذةِ فقط، و أنَّ الإنسانَ لا يؤخذُ بِجريرةِ غيرِه، و لا صلةَ لَها بالجهاد والنُّصحِ، و لا بغيرهما من قريبٍ أو بعيدِ، لأنَّ عَدَمَ المؤاخذةِ عَلي ذَنبِ الغيرِ شيء، و وجوبُ الجهادِ و إصلاحُ الفاسدِ شيء آخر (ج 3 ص 293).
3. بيان قواعد فقهي و اصولي در ضمن تفسير
مفسّر محترم، در ذيل برخي آيات، به تناسب، به ذکر قاعدههاي فقهي يا اصولي و يا فلسفي ميپردازد. به نظر نگارنده، اگر چه اين کار، حُسن به حساب ميآيد، ولي اگر آن را با هدف مفسّر در اين تفسير، مقايسه کنيم، نشان ميدهد که اين ويژگي، خيلي منطبق بر آن هدف نيست. مفسّر، در مقدّمه گفته بود که بر آن است و کوشيده تا تفسيري ساده، واضح و روشن، ارائه دهد، به گونهاي که هر خوانندهاي، در هر سطحي، آن را بفهمد(ج 1 ص 14)، در حالي که ذکر اين قواعد و اصول را همگان نميفهمند. مؤيد اين مطلب، آن است که جداي از اين قواعد، گاهي مباحثي مشکل و ديرفهم را در لا به لاي تفسير خويش، جاي ميدهد (اگر چه اين گونه موارد، فراوان نيستند)، يا ذکر اقوال گوناگون فقها در ذيل مباحث فقهي يا اقوال گوناگون در ذيل بحثهاي کلامي، از اين هدف، به دور است. از جمله اين قواعد و اصول فقهي يا اصولي، ميتوان به اين موارد، اشاره کرد: قاعده «المدلول و نوع الدليل» (همان: ص 190)؛ «العالم لا يحکم بالواقع» (همان: ص 135)؛ «الوقوف عند الشبهة» (ج 5 ص 147)؛ «مفهوم و منطوق» (همان: ص 422)؛ «کلُّ دعوي تحتاج إلي دليلً» (ج 1 ص 178)؛ «الفرع يتّبع الأصل» (همان: ص 58)؛ «الممتنع، عقلاً و الممتنع عادةً» (ج 2 ص 61) و ....
4. نپرداختن به مباحث لغوي، اِعراب و بيانِ اعجاز کلمه
مفسّر، در نگارش اين تفسير، به بحثهاي مختلف لغوي و بيان اعجاز کلمه و وجوه آن، به گونهاي که شيوه گروهي از مفسّران گذشته بوده، نميپردازد. در بحثهاي لغوي، تنها لغاتي را که نکته يا