چگونه فعلى كه به انجام رسيده و پايان پذيرفته است به فعلى ديگر دگرگونى شود، برگرداندنى كه عنوان آن كاملاً متضاد با عنوان اولى آن است ؟ !
خداوند سبحان در آيات ۶۸ تا ۷۱ سوره فرقان نخست سرنوشت گناه كاران و عذاب مضاعف آن ها در دوزخ را آورده است ؛ سپس مى فرمايد سيئات كسانى را كه توبه مى كنند و ايمان مى آورند و كردار نيكو دارند، به حسنات تبديل مى كند. پس از آن، با عبارتى كه به منزله تعليل است مى فرمايد كه چنين كسى به سوى خدا توبه كرده است و همين بازگشت به خداست كه مايه دگرگونى بدى ها به خوبى هاست.
عمل و فعل، حقيقتى است كه به تدريج پديد مى آيد. معناى اين سخن، آن است كه هر بخش از كار هنگامى به وجود مى آيد كه بخش پيشين از ميان رفته باشد و در پايان كار، تنها نشان آن به جا مانده است. بر اين پايه، پرسش اصلى در دگرگونى سيئه به حسنه، آن است كه چگونه فعلى كه به انجام رسيده و پايان پذيرفته است به فعلى ديگر دگرگونى شود، برگرداندنى كه عنوان آن كاملاً متضاد با عنوان اولى آن است ؟ !
تبيين هاى گوناگون
در پاسخ به پرسش بالا ديدگاه هاى گوناگونى ارائه شده است. برخى از اين ديدگاه ها معناى حقيقى سيئه و حسنه را در نظر گرفته اند و برخى ديگر بر پايه معانى مجازى پاسخ داده اند. اينك اين اقوال را به اختصار بررسى مى كنيم:
۱. جايگزينى سيئات گذشته با حسنات تازه
بر پايه اين تحليل جايگزينى خوبى ها با بدى ها در اين جهان رخ مى دهد. خداوند كارهاى زشت مشركان و كافران را باكارهاى نيك جايگزين مى كند. گويا خداوند به آنان مژده داده كه پس از توبه و ايمان، موفق به انجام كارهاى نيك خواهند شد و به واسطه آن شايستگى پاداش پيدا مى كنند.[۱]
اين جايگزينى واقعى است، ولى خلاف ظاهر آيه است. آيه ياد شده در صدد بيان اين مطلب است كه اگر كسانى توبه كنند و ايمان بياورند، سپس كارهاى نيك انجام دهند، آنگاه خداوند به آنان پاداش مى دهد ؛ يعنى دگرگونى سيئات به حسنات. نخست در باره اينكه پس از توبه بايد ايمان داشته باشند و كارهاى نيك انجام دهند، گفت و گو شده است: «إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحًا ؛ به جز كسى كه ايمان بياورد و كار شايسته كند». سپس نتيجه توبه، ايمان و انجام كارهاى نيك، بيان شده است: «فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَئِّاتِهِمْ حَسَنَتٍ ؛ آنها كسانى هستند كه خداوند بدى هايشان را تبديل به خوبى مى كند». بنا بر اين، نبايد اين دگرگونى را به گونه اى تفسير كرد كه با همان كارهاى نيك كه در فقره قبل ذكر شده يكسان انگاشته شود.
افزون بر اين، رواياتى كه در اين باب آمده است، نشان مى دهد كه چيزى بيش از جايگزينى كارهاى نيك به جاى كارهاى بد در اين جهان رخ مى دهد. اين روايات مى گويند در هنگامه رستاخيز بنده مؤمن را بر سيئاتش آگاه مى كنند، سپس آن ها را مى بخشايند، پس از آن فرمان مى دهند كه: «أبدِلوها لِعَبدى حَسَناتٍ ؛ آن ها را براى بنده ام به حسنات تبديل كنيد».[۲]اين عبارت، صريح در اين است كه مقصود از دگرگونى سيئات به حسنات آنچه در سخن يكم آمد، نيست و بيش از آن است.
۲. محو شدن سيئات با حسنات
اين سخن از جهاتى به سان ديدگاه يكم است ؛ در هر دو گفته، پس از توبه، حسنات جاى سيئات را در اين جهان مى گيرند، با اين تفاوت كه در اين ديدگاه محو گناه پيشين با توبه اتفاق مى افتد، ولى نظر نخست در اين باره چيزى نگفته است.[۳]
بر اين اساس، گونه اى جايگزينى اعتبارى رخ مى دهد. به سخن ديگر، خداوند فرمان مى دهد، كار زشت بنده را ناديده بگيرند و به جاى آن كار نيك بنگارند. هر چند اين سخن، ايراد عقلى ندارد، ولى آيات و رواياتى در توبه وجود دارد كه بر تأثير و تأثرات بيرونى و عينى توبه تأكيد دارند و آن را امرى واقعى با آثار عينى مى دانند، نه امرى صرفاً اعتبارى. گو اينكه شايد بتوان گفت محو سيئات با حسنات مى تواند به معناى محو آثار سيئات باشد كه در اين صورت كارى واقعى و عينى روى داده است. در اين صورت اندكى از ظاهر آيات دور شده ايم ؛ زيرا در آنجا گفته مى شود كه «خداوند گناهان آن ها را به حسنات دگرگون مى كند»، نه اينكه صرفا آثار آن ها جابه جا شود. بنا بر اين، تا جايى كه شدنى است، بايد تبيينى ارائه كرد كه فراگيرتر باشد و ظاهر آيه را نيز در برگيرد.
۳. جايگزينى پاداش حسنات به جاى كيفر سيئات
دگرگونى سيئه به حسنه به گونه دگرگونى كيفر كار زشت به پاداش است ؛ به سخن ديگر توبه و ايمان و كار نيك، موجب مى شود كه خداوند به شخص نافرمان، ترحم كند و او را نه تنها از كيفر زشتكاريش بركنار بدارد، بلكه پاداش و مزدى نيز به او دهش كند.[۴]
۴.تبديل شدن ملكات بد به ملكات خوب
با دگرسانى رفتار توبه كننده و دست شستن از گناه و بازگشت به بندگى حق، تغييرى در جان او روى مى دهد و اگر پشيمانى اش راستين و پايدار باشد، اندك اندك ملكات نفسانى اش دگرگون مى شود. دگرگونى سيئه به حسنه به معناى دگرگونى شخص است. گنه كار پشيمان چنان از درون متحوّل مى شود كه از گناه بيزار مى شود و به نيكى شيفته مى گردد. به سخن ديگر ملكه بد و مبدأ ميل نادرست آن ها به ملكه خوب و مبدأ ميل نيكو تبديل مى شود.[۵]
اگر سخن سوم و سخن چهارم را بپذيريم، بايد زبان آيه را گونه اى بيان مجازى بدانيم. زيرا دگرگونى حقيقى در سيئه صورت نگرفته است. بلكه در اثر آن يعنى «عقاب» و يا در كننده آن، يعنى «گنه كار»[۶]رخ داده است و تا جايى كه بتوان معناى حقيقى را نگهداشت، نمى توان به معناى مجازى عدول يا بسنده كرد.
۵. تحابط[۷]تاريكى سيئات با روشنايى حسنات
بر پايه ديدگاه غزالى در باره تحابط، اگر آدمى به سبب انجام گناه تاريكى درونى يافته باشد، اين تاريكى آثار نورانيت بندگى را از ميان مى برد. حال اگر اندازه نورانيت بسيار باشد و اندازه تاريكى كم باشد، نورانيت بندگى بر تاريكى گناه چيره مى شود و آن را مى پوشاند و صفا و روشنايى درون برجا مى ماند. اين معناى آمرزش گناهان و تكفير سيئات و دگرگونى آنهاست.[۸]
تحابط مسئله اى مورد مناقشه در دانش كلام است. بيشتر دانشمندان و متكلمان شيعه تحابط را نپذيرفته اند و اشكالات فراوانى بر آن گرفته اند و نمى تواند تبيينى پذيرفتنى براى دگرگونى سيئات به حسنات باشد.[۹]
۶. جايگزينى حسنات به جاى سيئات در نامه عمل
خداوند به سبب توبه گناهان بدكاران را از نامه عمل آن ها محو مى كند و به جاى آن ها كارهاى نيك مى نگارد. گروهى از اهل سنت به روايت ابوهريره از پيامبر صلى الله عليه و آله استناد كرده اند كه در آن چنين آمده است: «برخى مردم آرزو مى كنند كه اى كاش بدى هاى بيشترى داشتند. پرسيدند كه اين مردم چه كسانى هستند ؟ پيامبر فرمود: آنان كه خدا بدى هايشان را به خوبى دگرگون مى سازد».[۱۰]گروهى از دانشمندان شيعه نيز با استناد به روايات طينت و برخى ديگر با استناد به روايات دوستى على عليه السلام بر آن اند كه اين جايگزينى براى مؤمنان روى مى دهد ؛ زيرا جوهره وجودى آنان، به دليل طينت پاك يا به دليل دوستى على عليه السلام، پاك است و اگر به واسطه برخى گناهان مشكلاتى پيداكرده و زنگارى بر وجود آنان نشسته، اين زنگارها عارضى است و در گوهر وجود آن ها ثبت نيست.[۱۱]بنا بر اين، در رستاخيز آنچه وابسته به گوهر وجودى آنان است، بر جاى مى ماند و آنچه تناسبى با آن ندارد از آن ها گرفته مى شود و به جايش امور فراخور، يعنى خوبى ها داده مى شود.[۱۲]
اين سخن در صورتى پذيرفتنى است كه بتوان مباحث طينت را با اختيارى بودن كار جمع كرد. از آنجا كه پيرامون اين مباحث مناقشات بسيارى وجود دارد، نمى توان از اين بيان همچون يك راهكار روشن بهره بردارى كرد.
۷. دگرگون سازى حقيقت كار به واسطه اعتبار الهى
خوبى و بدى كار صفاتى زائد بر آن اند و از ديد ظاهرى تفاوتى در خود كار ايجاد نمى كنند. دو كار همسان مانند خوردن روزى حلال و حرام خوارى از ديد ظاهرى هيچ تفاوتى ندارند. ناهمسانى آن ها در اعتباراتى است كه يكى را بد و گناه حساب كرده و ديگرى را خوب و پسنديده. اين اعتبارات به دست خداوند متعال است. علامه طباطبايى، مفسّر بزرگ قرآن بر اين پايه، دگرگونى و برگرداندن سيئه به حسنه را به واقعيت آن ها و نه چيزى بيرون از آن ها نسبت مى دهد، ولى سيئه و حسنه را دو وصف منتزع از هم داستانى و ناهم داستانى كار با فرمان الهى مى داند. ايشان بر اين پايه آنچه را بر جان آدمى عارض مى شود، فرجام همين فرمان بردارى و يا نافرمانى مى خواند و نه كار واقعيت يافته كه دو صورت حلال و حرام آن تفاوتى ندارد.
به ديگر سخن، غذا خوردن يك واقعيت بيرونى بيش نيست، ولى به دليل خوشنودى مالك غذا، كار ما عنوان هم داستانى با خواست الهى را پيدا مى كند و بر ما اثر مثبت مى نهد، ولى در صورت ناخوشنودى مالك، بدون آن كه در جهان واقعى تغييرى به وجود بيايد، به عنوان مخالفت با فرمان الهى، متّصف مى شود و بر شخص اثر بدى مى نهد. همانند اين را در تجرّى و ناهمسانى آن با سركشى واقعى داريم كه از ديد تأثير بر جان آدمى هم گونند، هرچند شايد از نظر ترتب پاداش و كيفر، ناهمگون باشند.
گفتنى است، اين نظر به سخن چهارم نزديك است، ولى با آن يكسان نيست. در گفته چهارم، دگرگونى سيئه به حسنه به دگرگونى مبدأ خواست شخص، تفسير شده است كه در اين صورت يك مجاز باريك و عقلى مى شود، ولى در نظر علامه طباطبايى، آنچه بخشى از جان نافرمان گشته، از ميان مى رود و بخشى نو، سرزنده و پاك و نيكو بر آن مى نشيند و هرچند از چنين جان پاك و آراسته اى، بدى برنمى خيزد، ولى با دگرگونى مبدأ خواست تفاوت دارد. سخن چهارم نمى تواند دگرگونى همان بخش آلوده از گناه را توضيح دهد و ازاين رو اين دگرگونى درونى را به بخش ديگرى از جان نسبت مى دهد. همچنين در ديدگاه چهارم، دگرگونى در گناه كار توضيح داده شده، ولى دگرگونى در خود گناه بدون توضيح مانده است. علامه مى كوشد دگرگونى در خود گناه را نيز توضيح دهد.
توجه به معناى اصلى سيئه اين مطلب را روشن تر مى كند. راغب مى گويد: سوء به ضمّ سين هر چيز اندوه آور است، خواه از امور دنيوى باشد يا از امور اخروى، از احوال نفسى باشد يا بدنى، بيرونى باشد يا درونى.[۱۳]
به گفته برخى اصحاب لغت «سيئه» از «سوء» است و سوء به معناى ناخوشنودى است و سيئه هر چيزى است كه آثار ناخوشايند دارد.[۱۴]ديگران[۱۵]معناى آن را هرگونه زشتى مى دانند، مانند: «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ ؛ به كارى آنان بر ايشان آراسته [و زيبا جلوه داده] شد».[۱۶]و «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ؛ آيا كسى كه بدى كارش براى او آراسته شد، و او آن را نيكو ديد».[۱۷]و «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّه وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤنَ ؛ فرجام كسانى كه بدى كردند، اين بود كه آيات خدا را دروغ پنداشتند و آنها را به ريشختند گرفتند».[۱۸]علامه طباطبايى مى گويد سيئه پيشامد يا كار ناخوشايند است.[۱۹]آن چيزى كه سيئه را سيئه مى كند، صفت ناخوشايندى آن است. بر اين پايه هنگامى كه رضايت مالك اصلى به دست آمد، ديگر ردى از ناخوشايندى برجاى نمى ماند و همان كار پيشين مى تواند خوشايند شمرده گردد. بدين سان، بدون اينكه نيازى به اخذ معناى مجازى يا اعتبارى باشد، مى توان تحليلى از دگرگونى سيئات به حسنات داد كه در كنار حفظ معناى حقيقى كلمه، معنايى معقول و پذيرفتنى باشد.[۲۰]
دسته بندى روايات
براى جمع بندى و نتيجه گيرى شايسته است نظرى دوباره به روايات اين باب بيندازيم. روى هم رفته چهار دسته روايت در اين باب وجود دارد. دسته يكم از جايگزينى اعمال نيك به جاى سيئات گذشته در اين جهان حكايت دارد و بيشتر ناظر به كفار و مشركينى است كه مسلمان مى شوند و نگران اعمال ناشايست گذشته خود هستند. اين روايات دگرگونى سيئات به حسنات را اين گونه توضيح داده اند كه خداوند به جاى كفر آن ها، اسلام و به جاى انكار و جهلشان، معرفت و به جاى كشتن مسلمانان جنگ با مشركان و به جاى بندگى بتان، پرستش خداوند و به جاى زنا، زناشويى و در يك جمله، به جاى كارهاى زشت، كارهاى شايسته را به ايشان داده است.[۲۱]
دسته دوم دگرگونى در صحيفه عمل را بيان مى كند. اين روايات جريان حساب روز رستاخيز را بيان مى كنند كه در آن صحنه مؤمن بر همه كارهاى خويش آگاه مى شود و كارهاى بد و زشت خود را نيز به ياد مى آورد، ولى هنگامى كه نامه عملش را به دستش مى دهند، كارهاى زشت خود را در آن نمى بيند ؛ خداوند آن ها را در اين جهان پوشانده، در روز بازپسين مى بخشايد و فرمان مى دهد كه به حسنات تبديل كنند.[۲۲]
دسته سوم به پاك شدن از ياد حافظان اعمال اشاره مى كند. در روايتى كه امام صادق عليه السلام جريان وحى خداوند به داود عليه السلام را بازمى گويد، از مؤمنى ياد مى شود كه پس از ارتكاب گناه توبه مى كند و هنگام يادآورى گناه شرمسار است. خداوند از سر رحمت آن را مى بخشايد و از ياد حافظان اعمال پاك مى كند و به جاى آن حسنه قرار مى دهد.[۲۳]
در دسته چهارم از روايات تنها به دگرگونى حسنات به جاى سيئات اشاره شده و چگونگى آن بيان نشده است.[۲۴]
ديدگاه برگزيده
نگاهى فراگير به موضوع و آيات و رواياتى كه در اين باب آمده نشان مى دهد كه نبايد تنها به يكى از تبيين هاى يادشده بسنده كرد. دگرگونى حسنات به جاى سيئات هم در اين جهان رخ مى دهد و هم در روز بازپسين، هم در نامه اعمال مؤمنان آشكار مى شود و هم در جان آن ها واقع مى گردد، هم در ياد حافظان و كاتبان اعمال رخ مى دهد و هم آثار و پيامدهاى عينى بيرونى دارد.
آثار كارها دو دسته اند: برخى از آثار مادى و برخى معنوى اند. آثار معنوى نيز برخى ماندگارند و برخى ناپايدار، همچنين برخى اين جهانى اند و برخى آن جهانى، برخى فردى اند و برخى اجتماعى. در قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم السلام ده ها گونه اثر براى گناه ذكر شده است. از جمله مى توان اين موارد را نام برد: نابودى، گرفته و درهم كوبيده شدن، غرق شدن، زنگار دل، آتش، احباط و از ميان رفتن كارها، دروغ انگاشتن نشانه ها و كژى فهم، سنگدلى، از دست دادن نعمت ها، عدم پذيرش دعا، الحاد و كفر، گسسته شدن روزى، بى بهرگى از نماز شب، نا امنى، آسيب هاى جسمانى، تيرگى دل، كوتاهى عمر، بيمارى، چيرگى اشرار، اندوه، زمين لرزه، نيامدن باران، بلاهاى بى سابقه، ويرانى خانه، تنگدستى، رسوايى، سختى حساب، خشم خدا، از دست دادن محفوظات و....
سيئات اعمال آثارى گوناگون دارند كه برخى از آن ها در هنگام پيش آمدنشان پديد مى آيند و پس از توبه نيز از ميان رفتنى نيستند. اگر كسى شراب خوارى كند، آثار مستى و نابودى خرد و ويرانى دستگاه گوارش از ميان نمى رود، اگر چه توبه كند. برخى گناهان آثارى دارند كه پس از توبه تا دير زمانى بر جاى مى مانند و برخى تا آخر عمر آدمى را رها نمى كنند. گاه كسانى جناياتى بر خود و خانواده خود مى كنند كه تا آخر عمر در افسوس از دست رفتن عزيزانشان به سرمى برند ؛ ولى آثار ديگرى نيز وجود دارد كه مى تواند با توبه از ميان برود. موضوع جُستار ما به اين گونه آثار مرتبط مى شود. در اينجا نمى توانيم همه آثار توبه را بيان كنيم، ولى بايد از اين كاوش كرد كه در دگرگونى سيئه به حسنه كدام بخش از آثار گناه از ميان مى رود.
كسى كه توبه حقيقى كرده است، كارهاى پسينش از حسنات خواهد بود. بنا بر اين، جايگزينى در اين جهان رخ مى دهد ؛ ولى بايد دانست كه با اين كار موضوع تمام شده نيست و كرامت الهى بسى بيش از اين است. مؤمن توبه كرده جانش را با توفيق الهى پاك نموده و پليدى گناه را از آن زدوده است. بنا بر اين، ملكات نيك جاى ملكات بد را مى گيرد. به دنبال اين رويداد تاريكى برآمده از گناه جاى خود را به روشنايى برآمده از فرمان بردارى مى دهد.
از اين بالاتر، خشنودى خداوند است كه به دست آمده و با كسب رضاى الهى، عنوان كارش از بدى به خوبى تغيير مى كند ؛ يعنى تا اين زمان در نافرمانى خدا بوده و اينك در فرمان اوست. به دنبال به دست آوردن خوشنودى خداوند، كرامتى ديگر از حضرت حق او را فرا مى گيرد و فرمان محو گناهان از نامه عمل وى و جايگزينى آن ها با حسنات صادر مى گردد. پاك شدن از ياد حافظان و جايگزينى پاداش و عقاب نيز از لوازم طبيعى اين فرمان اند.
اين سخن ناسازگارى اى با اين ندارد كه احكام شرعى تابع مصالح و مفاسد واقعى باشند. اعتبارات الهى فراخور آثار واقعى كارها پديد مى آيند ؛ يعنى هنگام وضع احكام شرعى خداوند متعال با نظر به مصالح و مفاسد كارها، آن ها را حلال، حرام، واجب، مكروه يا مستحب مى كند ؛ ولى هيچ يك از اين احكام تكليفى پنج گانه مايه دوگانگى در ظاهر كار نمى شود. خوردن حرام با خوردن حلال در ظاهر هيچ دوگانگى اى با يكديگر ندارند. در هر دو چند تكه غذا در دهان گذاشته مى شود و پس از جويدن بلعيده مى شود ؛ ولى با نظر به پيوندهايى كه اين كار با امور ديگر دارد، آثارى پيدا مى كند كه آن ها واقعى و مؤر هستند و به لحاظ آن ها اين كارها خوب يا بد يا... شمرده شده اند.
براى روشن تر شدن موضوع توجه به اين مطلب سودمند است كه امور واقعى و حقيقى بر دو گونه اند ؛ يك دسته امور واقعى «عينى (objective)» هستند و دسته ديگر «انفسى (subjective)». ويژگى امور انفسى آن است كه «هستى آن ها عين مُدرَكيت[۲۵]آنهاست» و در برابر، امور عينى اين گونه نيستند ؛ يعنى براى وجود يافتن نياز به ادراك شدن ندارند. كوه و زمين و دريا و انسان و ديگر موجودات طبيعى نمونه هايى از امور عينى اند. درد و رنج و عشق و خوشنودى و لذت و... نمونه هايى از امور انفسى اند. اين دسته بدون اينكه ادراك شوند، اصلاً وجود نمى يابند. واقعيت آن ها هنگامى تحقق مى يابد كه در جان آدمى يا ديگر موجودات داراى فهم، ادراك شوند. تا درد را در خود نيابيم، نمى توان گفت درد داريم. تا خوشنودى يا ناخوشنودى در ما ادراك نشود، نمى توان گفت از چيزى خوشنود يا ناخوشنوديم.
بر اين پايه، اگر حقيقت سيئه و حسنه از امورى باشد كه به خوشنودى و ناخوشنودى آدمى يا خدا بستگى پيدا كند، در اين صورت از امور انفسى است. بنا بر آنچه از اهل لغت گذشت و تحليل علامه طباطبايى نيز آن را تأييد مى كرد، سيئه رويداد يا كار ناخوشايند است و حسنه رويداد يا كار خوشايند. بنا بر اين، سيئه يا حسنه به خوشايندى يا ناخوشايندى بستگى پيدا مى كند كه امرى انفسى است.
توبه موجب مى شود اثرات بد روحى كار بيرونى متصف به سركشى كه همان سيئات است از ميان برود و بنده با بازگشت به خدا و گردن نهادن به فرمان او و پشيمانى از نافرمانى اش، جان خود را از آلودگى سيئه پاك كند و با كردار نيكو در پرتو فضل و رحمت و بخشايش الهى، آن را به صورت روحى پاك و پيراسته و نيكو درآورد. طبيعى است كه در صورت دگرگونى اين بخش از جان، كليت روح نيز دستخوش دگرگونى مى شود و به تبع آن، عقاب و پاداش متكى به ذات سعيد و شقى نيز دگرگون مى شوند، ولى دگرگونى سيئه واقعى به حسنه، به دليل انفسى بودن آن، به معناى دگرگونى جان آلوده به جان نيك و زيبا است. اين دگرگونى موجب يك دگرگونى ديگر مى شود و آن نسبت ميان كننده و كار است. كارى كه پيش از اين انجام شده بود وصف نافرمانى خدا را داشت، ولى اينك اين نسبت دگرگون شده و نه تنها نافرمانى نيست، كه فرمان بردارى از حضرت حق نيز به حساب آمده است.[۲۶]
براى روشن تر شدن موضوع مى توان نمونه اى آورد. فرض كنيد مال كسى را بدون اجازه برداشتيد و از آن بهره بردارى كرديد. در اين حال عنوان كار شما «غصب» است و اين غصب آثارى بر جاى مى نهد. يك اثر آن اين است كه آدمى را غاصب مى كند كه گونه اى بدبختى و تاريكى درونى مى آورد. اكنون اگر مالك آن مال بعداً اجازه داد. اينك آن تصرف در مال وى بدون اجازه او نيست. همين سبب مى شود كه تاريكى درونى و كدورت ايجاد شده از ميان برود. اجازه اى كه بعداً صادر شد، صورت رويه اى كار را دگرگون نكرد، ولى مجرمانه بودن كار را دگرگون كرد. همين كه خوشنودى مالك به دست آمد ديگر آثار منفى بر غصب مترتب نمى شود، ولى مى توان نشانه هايى از مهر و دوستى را جايگزين آن ديد به طورى كه تصرف مال وى نيز كارى زيبا و پسنديده به حساب آيد. در اينجا نمى خواهيم بگوييم در امور عينى دگرسانى اى واقع شده است، ولى در امور انفسى جايگزينى رخ داده و اين جايگزينى نيز واقعى است، نه مجازى و اعتبارى ؛ يعنى در نفس مالك ناخوشنودى جايش را به خوشنودى داده است و اين به معناى دگرگونى سيئه به حسنه است.[۲۷]
با توضيحات ارائه شده مى توان چنين نتيجه گرفت كه همه گونه هاى ذكر شده براى تغيير حسنات به جاى سيئات، كما بيش شدنى اند و براى شمار فراوانى از آن ها نيز دليل داريم و نمى توان تنها در يك گونه از دگرگونى باز ايستاد. رحمت واسعه الهى مقتضى آن است كه تا آنجا كه بر پايه سنت هاى رايج در آفرينش شدنى باشد، دگرگونى رخ دهد ؛ بنا بر اين، بى جا نيست انتظار داشته باشيم كه همه گونه هاى ممكن دگرگونى روى دهد.
[۱]. فخر رازى اين ديدگاه را به ابن عباس ، حسن ، مجاهد و قتاده از مفسران پيشين اهل سنت نسبت دادهاست . مفاتيح الغيب : ج ۲۴ ص ۴۸۴ . نيز، ر . ك : تفسير ابن كثير : ج ۵ ص ۱۶۸ .
[۳]. تفسير كنز الدقائق : ج ۹ ص ۴۳۱ .
[۴]. فخر رازى اين نظريه را به قفال و قاضى از مفسران پيشين اهل سنت نسبت داده است . مفاتيح الغيب :ج ۲۴ ص ۴۸۵ . نيز بنگريد به الجامع : ج ۱۳ ص ۷۸ و سيد مرتضى در نفائس التأويل : ج ۲ ص ۴۵۵ و ج ۳ ص ۳۰۵ .
[۵]. منهج الصادقين : ج ۶ ص ۴۲۱ .
[۶]. مگر آن كه تغيير در گنهكار به معناى تغيير در خود گناه هم به حساب بيايد . اين تغيير نيازمند تبيينى ديگر است كه در تقرير ديدگاه علامه طباطبايى خواهد آمد .
[۷]. تحابط به معناى اينكه دو چيز اثر يكديگر را خنثى كنند . اگر طاعت و گناه اثر يكديگر را خنثى كنندتحابط رخ داده است . اين اصطلاح از واژه قرآنى «حبط عمل» گرفته شده است . از نگاه قرآن برخى افراد طاعات خود را به سبب برخى اعمال ناشايسته از ميان مى برند و حبط مى كنند .
[۸]. به نقل از الميزان فى تفسير القرآن : ج ۴ ص ۳۲۸ ـ ۳۲۹ . اين مطلب را مرحوم سيد عبد الاعلى موسوى سبزوارى نيز نقل كرده است . مواهب الرحمان فى تفسير القرآن : ج ۸ ص ۱۳۷ .
[۹]. براى نمونه بنگريد به شيخ مفيد ، أوائل المقالات : ص ۸۲ ؛ شيخ طوسى ، الاقتصاد : ص ۱۹۳ ؛ سيدمرتضى ، نفائس التأويل : ج ۲ ص ۴۵۵ ؛ جعفر سبحانى ، بحوث فى الملل و النحل : ج ۳ ص ۲۷۰ .
[۱۰]. فخر رازى ضمن نقل روايت اين قول را به سعيد بن مسيب و مكحول نسبت مى دهد . مفاتيح الغيب : ج ۲۴ ص ۴۸۵ .
[۱۱]. تعبير روايت امام باقر عليه السلام اين است : «فَلَيسَ مِن جَوهَرِيَّتِهِ ولا مِن إيمانِهِ» علل الشرائع : ج ۲ ص ۴۹۱ .
[۱۲]. حسن بن سليمان بن محمد حلى در مختصر البصائر : ص ۵۱۵ ـ ۵۱۷ و حافظ رجب بن محمد برسى درمشارق أنوار اليقين فى أسرار أمير المؤمنين عليه السلام : ص ۱۰۰ از جمله كسانى هستند كه چنين ديدگاهى دارند .
[۱۳]. مفردات ألفاظ القرآن : ص ۴۴۱ .
[۱۴]. مانند طريحى در مجمع البحرين : ج ۱ ص ۲۳۲ و ابن منظور در لسان العرب : ج ۱ ص ۹۵ .
[۱۵]. معجم مقاييس اللغة : ج ۳ ص ۱۱۳ ؛ المصباح المنير : ج ۲ ص ۲۹۸ ؛ تاج العروس : ج ۱ ص ۱۷۴ ؛ تهذيب اللغة : ج ۱۳ ص ۸۹ ؛ كتاب العين : ج ۷ ص ۳۲۷ .
[۱۹]. الميزان فى تفسير القرآن : ج ۴ ص ۳۲۴ .
[۲۰]. بايد توجه داشت كه معناى ياد شده حقيقى است و منافاتى با دگرگون سازى حقيقت عمل به واسطهاعتبار الهى ندارد . آن اعتبار چيزى ديگر است و به وضع و جعل احكام بازمى گردد و معناى لغت را اعتبارى نمى كند .
[۲۱]. ر . ك : ص ۲۷ ح ۲۴۰ ـ ۲۴۲ .
[۲۲]. ر . ك : ح ۲۳۷ و ۲۳۹ .
[۲۴]. ر . ك : ح ۲۳۶ ، ۲۴۳ و ۲۴۴ .
[۲۵]. به فتح راء، به معناى ادراك شدگى .
[۲۶]. نظريه علامه طباطبايى ناظر به چنين تبديلى است . ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱۵ ص ۲۴۲ ـ۲۴۳ .
[۲۷]. به همان معناى انفسى كه گفته شد .