مثال ذكر شده اند؛ زيرا چنان كه گفته شد، همه مفاهيمى كه بر مخلوقات صادق اند، در مورد خدا صدق نمى كنند. شايد ذكر اين چهار صفت به دليل اهميت و وسعت مفهومى اين اوصاف در معارف بشرى است. مى دانيم كه ارسطو موجود را به دو قسم جوهر و عرض تقسيم مى كند و جسم از اقسام جوهر است [و خود در تحليلى عقلى به ماده و صورت تحليل مى شود. بنابراين هر موجودى يا جوهر است و يا عرض. او خدا را جوهر مجرد مى داند. ]البته فلاسفه اسلامى مقسم جوهر و عرض را ماهيت و موجود داراى حدّ مى دانند و برآن اند كه خدا فراتر از اين تقسيم است.
«بل هو مجسّم الأجسام، و مصوّر الصور، و خالق الأعراض و الجواهر.» اين فقره در واقع دليل فقره قبل است. دليل اينكه خدا جسم و صورت و عرض و جوهر نيست، اين است كه خداوند خالق اينها است. در نتيجه اين موجودات مخلوق اند و جوهريت و عرضيت و صورت و جسم بودن از ويژگيهاى مخلوق است. از سوى ديگر، توحيد و يگانگى خدا و اينكه خداوند شبيه مخلوقات نيست و در هيچ ويژگى با مخلوقات مشابهت ندارد، اقتضا دارد كه همه ويژگيهاى مخلوقات از جمله چهار ويژگى مذكور بايد از خدا نفى شوند.
«و ربّ كلّ شى ء» ۱
برخى مفسران ربّ را به معنى تربيت كننده و رساننده شى ء از نقص به كمال دانسته اند و حتى برخى تصريح كرده اند كه ربّ از تربيت مشتق شده است. ۲ برخى ديگر، ربّ را به معنى مالكى كه به تربيت و اصلاح مى پردازد، تفسير كرده اند. ۳ پاره اى ديگر، ربّ را
1.ر.ك: مجمع البيان، ج ۱، ص ۹۵؛ التبيان، ج ۱، ص ۳۲؛ تفسير فخر رازى، ج ۱، ص ۲۳۴؛ شرح حديث عرض دين، ص ۵۷.
2.ر.ك: تفسير نمونه، ج ۱، ص ۳۰؛ الميزان، ج ۱، ص ۲۱.
3.ر.ك: الكشاف، ج ۱، ص ۸.