پيشينه عرض دين و حديث - صفحه 200

3. حسن بن زيادبن عطار، كه در هنگام قيام زيد دچار شك و شبهه شد، نيز دين خود را بر امام صادق عليه السلام عرضه كرده است. او مى گويد: آن گاه كه زيدبن على به كوفه آمد، بعضى از افكار ناخواسته بر قلبم چيره شد. از كوفه به مكه و از آنجا به مدينه رفتم. به حضور امام صادق عليه السلام رسيدم؛ در حالى كه او مريض بود و بر تختى دراز كشيده و بسيار لاغر شده بود. به امام عليه السلام گفتم: دوست دارم كه دين خود را بر شما عرضه كنم. امام بر پهلو چرخيد و بر من نظر كرد و گفت: اى حسن! تو را به گونه اى مى بينم كه از اين عرضه بى نياز هستى. سپس فرمود: بگو.
و من گفتم: گواهى مى دهم كه پروردگارى جز اللّه نيست و محمّد [ص ]فرستاده او است. امام عليه السلام فرمود: گواهى من نيز همين گونه است.
گفتم: و من به تمامى آنچه محمدبن عبداللّه صلى الله عليه و آله آورده است، اقرار و اعتراف دارم. (حسن بن زياد مى گويد امام در اينجا سكوت كرد). من گفتم: و گواهى مى دهم كه على، بعد از رسول اللّه ، امام و اطاعت از او واجب است. هركس در [امامت] او شك كند، گمراه است و كسى كه با او مقابله كند كافر است. (حسن بن زياد مى گويد، امام عليه السلام ساكت بود).
گفتم: و شهادت مى دهم كه حسن و حسين عليهماالسلام جانشين امام على هستند و سپس بقيه ائمه را برشمردم، تا به امام صادق رسيدم و گفتم: و گواهى مى دهم كه شما جانشين حسن و حسين و ائمه پيشين خود هستيد. امام فرمودند: كافى است، دانستم كه مقصود تو چيست. قصد آن دارى كه ولايت و عهد تو را بپذيرم. گفتم: اگر اين گونه كنى من به مقصود خود رسيده ام. امام فرمود: تو تحت ولايت من هستى.
گفتم: فدايت شوم! قصد دارم كه در مدينه ساكن شوم. فرمود: براى چه؟ گفتم: اگر زيد و اصحاب او پيروز شدند، هيچ كس در نزد آنان بدتر از ما نيست و اگر بنى اميه پيروز شوند، باز هم همين بدحالى را خواهيم داشت. امام به من فرمود: [به كوفه ]بازگرد كه هيچ ناراحتّى، نه از جانب آنان و نه از جانب اينها (بنى اميه)، متوجه تو نيست. ۱

1.مفيد، امالى، ص ۳۲، ح ۶.

صفحه از 244