پژوهشي در روايات قرآني-تفسيري حضرت عبدالعظيم حسني - صفحه 23

3-1. كلينى از احمد بن مهران، از عبدالعظيم حسنى و او از على بن اسباط و او از على بن عُقبه و او از عبدالله بن مُسكان نقل كرده كه مالك جُهَنى از امام صادق عليه السلام از معناى اين آيه پرسيده: «أَوَ لاَ يَذْكُرُ الإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» ؛۱آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيشتر آفريديم و حال آنكه چيزى نبود؟»امام جواب داد: «لا مقدّراً و لا مكوّناً؛انسان نه تقدير شده بود و نه وجود داشت.»
سپس مالك از معناى اين آيه سئوال كرد: «هَلْ أَتَى عَلَى الإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً» ؛۲آيا انسان را زمانى ياد آمده كه چيز درخور ذكرى نبود؟
امام در پاسخ او گفت: «كان مقدّراً غير مذكور؛۳انسان، تقدير شده بود [اما به وجود نيامده بود ]و چيز درخور ياد نبود.»
با دقت در تفسير امام عليه السلام درمى يابيم كه ايشان به نكته اى بس دقيق اشاره كرده است ، و از اينكه اين آيه ظاهرى متفاوت با آيه ديگر دارد، تفاوت دو آيه به دست مى آيد. در يك آيه، از هيچ بودن انسان در زمانى سخن گفته شده است: «و لم يك شيئاً» و در آيه ديگر قيد «مذكور» وجود دارد: «لم يكن شئيا مذكورا.» همين قيد باعث شده كه امام در آيه نخست، تعبير: «لا مقدّرا و لا مكوّناً» و در آيه دوم، تعبير: «مقدراً غير مذكور» را به كار ببرد؛ به عبارتى، همين كلمه «مذكور» نشان مى دهد كه چيزى بوده كه قابل ذكر نبوده است، در حالى كه در آيه ديگر، «لم يك شيئا» نفى شيئيت به صورت مطلق است.
4-1. صدوق از محمد بن احمد سِنانى ۴ روايت كرده كه محمد بن ابى عبدالله

1.مريم (۱۹) ، آيه ۶۷.

2.انسان (۷۶) ، آيه ۱.

3.كافى، ج ۱، ص ۱۴۷؛ بحار الانوار، ج ۵۴، ص ۶۴.

4.محمد بن احمد سنانى در اين روايت گو اينكه منسوب به محمّد بن سنان باشد، به هر حال او شخصيتى مجهول است و حديث وى را مضطرب دانسته اند.

صفحه از 69