پژوهشي در روايات قرآني-تفسيري حضرت عبدالعظيم حسني - صفحه 51

آنها نشانه هايى از آن حقايق اند، از نوع تأويل هستند. يافتن آن حقايق و يا كشف امور خارجى كه الفاظ به آنها اشاره دارد، مربوط به دانش تأويل است.
«تأويلُ كلّ حرفٍ من القُرآنِ على وجوه؛ ۱ تأويل هر حرفى از قرآن داراى وجهى است.» در روايات نقل شده از سوى حضرت عبدالعظيم هم رواياتى وجود دارد كه با معناى تأويل سازگارند و بنابراين در اين گونه روايات، تأويل صورت گرفته است.
1. كلينى از احمد بن مهران، از عبدالعظيم حسنى، از على بن اسباط و حسن بن محبوب، از ابراهيم بن عيسى، ابو ايوب خراز، نقل كرده است كه وردان، ابو خالد كابلى كنكرى گفت: از حضرت باقر عليه السلام از معناى اين آيه پرسيدم: «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا » . ۲ امام جواب داد: اى ابو خالد! «النور و اللّه الأئمّة؛ به خداوند سوگند مقصود از اين نور، ائمه عليهم السلامهستند.»
اى ابو خالد! «النور الإمام فى قلوب المؤمنين، أنور من الشمس المضيئة بالنهار و هم الّذين يُنوّرون قلوب المؤمنين، و يحجب اللّه نورهم عمّن يشاء فتظلم قلوبهم و يغشاهم بها؛ ۳ نور امام در دلهاى اهل ايمان از نور آفتاب تابان روشن تر است و امامان هستند كه دلهاى مؤمنان را روشن مى كنند و خداوند هرگاه مشيتش تعلق بگيرد، از تابش اين نور به دل گروهى جلوگيرى مى كند و دل آنان تاريك و ظلمانى مى شود.»
نور را چيزى مى دانند كه خود ظاهر است و اشياى ديگر را هم روشن مى كند. نور را همگان مى شناسند و به همين دليل به معرفى نياز ندارد. اين واژه در قرآن، هم در اشياى مادى به كار رفته است و هم در امور معنوى. خداوند درباره خورشيد و ماه گفته است: «هُوَ الّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضياءً وَ القَمَرَ نوراً»۴ و در جاى ديگر از ايمان به نور

1.تفسير العياشى، ج ۱، ص ۱۲.

2.تغابن (۶۴) ، آيه ۸.

3.كافى، ج ۱، ص ۱۹۵.

4.يونس (۱۰) ، آيه ۵.

صفحه از 69