و ملا محمدباقر رحمه اللّه نقل فرموده كه امام حسن دست قاسم را گرفت و به دست امام حسين داد و فاضل نراقى مى گويد: تعويذى امام حسن بر بازوى قاسم بست و وصيت كرد كه اى فرزند در وقت هم و غم بايد اين را ملاحظه كنى آن چه نوشته است عمل كنى در اين صورت اقلاًّ چهار ساله بود كه اين ها را بفهمد و ضبط كند اين شانزده سال.
وجه ديگر، جهاد بر زنان و طفلان صغير نيست، چنانچه حضرت مادر وهب را منع كرد بايست، قاسم را نيز منع كرد، [بعد] مرخص فرمود قاسم را به جهاد و قاسم به اذن امام به جهاد رفت و به درجه شهادت رسيد.
و ديگر هر دو فاضل نقل فرموده اند كه چون قاسم شهيد شد امام حسين عليه السلام سينه قاسم را به سينه خود گذارد و او را برداشته كه بياورد در ميان كشته ها گذارد پاهاى قاسم به زمين مى كشيد پس معلوم شد كه قاسم بلندقدتر از امام حسين عليه السلام بود يا هم قد؛ و باز صغير بود؟!
وجه ديگر آن كه حضرت امام حسن هرگاه مى دانست كه قاسم غيرمكلّف از دنيا خواهد رفت اين قدر تأكيد در وصيت عروسى او چه ثمره داشت و حضرت امام حسين عليه السلام به آن شدت الم و هم و غم در كربلا عروسى او را نموده چه فايده داشت پس همين تأكيد دو امام معلوم مى شود كه بايست قاسم عروس خود را تصرف كند و اولادى از او بوجود آيد چنانچه در ساير كتاب ها مذكور است كه قاسم ثانى از ايشان بوجود آمده.
وجه ديگر اين كه اولاد امام تفاوت با اولاد ساير ناس دارند در نمو كردن، چنانچه، يك ماهه ايشان مثل يك ساله اولاد خلق به نظر مى آيد و چنانچه حديث وارد شده كه در حمله اوّل قاسم سى و پنج نفر از مخالفين را به جهنم فرستاد و ازرق شامى را كه با هزار سوار برابرى مى كرد كشت و چهار پسران او را نيز به جهنم واصل كرد با وجود اين همه علامات باز به بلوغ نرسيده بسيار عجب است! با وجود اين كه حال هم در