در ولايت ارنكه رودبار زنى بود از نسل عمار ياسر و نام او رابعه بود چون بشنيد كه دختر امام حسين در ولايت رى وطن ساخته، آن شيرزن به خدمت زبيده خاتون آمده و هميشه در خدمت او به جان كوشيدى، تا وقتى كه فرزند از او متولد شد و قاسم ثانى نام كردند.
و ملك شاه غازى ابن ملك شهريار كه ملوك عجم بود به خدمت قاسم ثانى رفته به ولايت شميران آوردند به اعزاز و اكرام تمام؛ وقتى كه حجاج ابن يوسف ـ عليه اللعنه ـ خروج كرد و قصد اولاد ائمه كردند چون به ولايت رى رسيدند از اولاد ائمّه خبر گرفتند، اسعد ابن ابوهريره ـ عليه اللعنه ـ از مشايخ رى بود، به حجاج ملعون گفت: كه در ولايت شميران جماعتى ملوك هستند و فرزندزاده امام حسن عليه السلام در پيش ايشان است و قاسم ثانى نام دارد آن ملعون شاد شد و مخالفان روى به شميران نهادند.
چون به نزديك قلعه رسيدند ملوكان خبر يافتند، برآمدند و مقاتله بى حد واقع شد و ملحدان را بسيارى كشته به جهنم فرستادند، ديگر بار مخالفان هجوم آورده چندى از ملوكان را بكشتند و قاسم ثانى را شهيد كردند؛ چون خوارجان بازگشتند؛ ملوك خواستند قاسم ثانى را به موضع دزج [دربند] عليا در پيش قبر پدرش دفن كنند، ناگاه از سر قبر پدرش آواز برآمد كه طيب را پيش طيب آريد پس قاسم را در نزد سر پدرش گذاشتند تا بر علما و فضلا و صلحا معلوم باشد.
ايضا در بحر انساب در محل ديگر مذكور است درخصوص آمدن حضرت بى بى شهربانويه و زبيده خاتون به امر حضرت امام حسين عليه السلام به اتفاق عبداللّه ابن ابوذر غفارى به شهر رى به اين طريق:
فصل در اخبار آمده كه چون خوارج اهل بيت رسول اللّه را شهيد كردند، چون نوبت به امام حسين عليه السلام رسيد برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و عم زادگان تمام كشته شدند، آن گاه حضرت امام حسين عليه السلام مى خواست كه به حرب رود و پردگيان همه يكبار از خيمه بيرون آمدند و دامن حضرت امام عليه السلام را گرفتند و گفتند: