امامزادگان رى - صفحه 322

نوحه ديگر

زين العابد بيماربر درد و غم گرفتار
از شدت مصيبتافتاده با تن زار
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
سيلى زدند رويمخنجر كشيده سويم
افشان نموده مويمبردند آبرويم
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
معجر ز سر كشيدندگوشواره ها بريدند
گوشم ز ظلم دريدندخلخال را كشيدند
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
از ترس نيزه و تيردلها ز زندگى سير
زين العبا به زنجيرزد شمر نوك شمشير
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
رأس پدر چه ديدمببريده شد اميدم
يكباره دل ز دنيااز عمر خود بريدم
عروس قاسمم نامم زبيدهفلك خاك مرا در رى كشيده
بر ذوالجناح يابمبا مادرم سواره
رو سوى رى نموديماين ظلم ها چه ديديم
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
مادر برفت در غارماندم غريب و بى يار
در شهر رى گرفتارزين غم خدا عزادار
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
بردند عمّه هايمدر شام با اسيرى
من شهر رى اسيرممهمان اين ولايم
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
بهر خدا بياييدقبرم تمام سازيد
گرييد بهر قاسمماتم برام داريد
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
قاسم به ديدن منچو آيد افسر من
اهل وفا چه بينيدماند چه در بر من
عروس قاسمم نامم زبيدهفلك خاك مرا در رى كشيده
گو يابند و در اين شهردوستى كه باشدش مهر
سازد براى من قبربدهد مرا خدا صبر
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
آمد غلام بابماز كربلاى پر غم
احيا نموده قبرماجرش دهد خدايم
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
يكدسته منكر منباريست بر دل من
شرم از خدا ندارنداينست مشكل من
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
اى منكران قبرمكمتر كنيد جبرم
تا كى كنيد خرابمديگر نمانده تابم
فرياد از غريبىبيداد از غريبى
عروس قاسمم نامم زبيدهفلك خاك مرا در رى كشيده

صفحه از 324