قصّه آغاز وحي - صفحه 186

أَمْرِهِمْ» 1 ؛ براى هيچ مرد و زن مؤمن به هنگامى كه خدا و رسول او به چيزى حكم فرمايند، براى آنان حق گزينش و اختيار نباشد و هر كه خدا و رسول او را نافرمانى كند، به طور حتم و آشكار، گرفتار گمراهى شده است.
سپس فرمود: «إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّهَ ...» 2 آنگاه كه تو به آن كس كه در خدا در حق او انعام و احسان كرد و تو نيز درباره اش نيكى و خوبى كردى، گفتى همسرت را نگاه دار و از خدا پروا كن و در دل خود چيزى پنهان داشتى و خدا آشكار كننده آن است و از مردم بيم دارى و شايسته آن است كه از خدا بترسى. و وقتى زيد با زينب ازدواج كرد و سپس او را طلاق داد، وى را به عقد تو در آورديم تا براى مردمان مؤمن در خصوص همسران مطلّقه پسر خوانده هايشان زحمتى نباشد و حكم خدا، شدنى است و بر رسول هم درباره آن چه خدا مفروض كرد، زحمتى نبايد باشد و امر خدا عملى و داراى اندازه است.
امّا مخالفان ما آورده اند: يك روز رسول صلى الله عليه و آله به سراى زيد حارثه به كارى آمد. زينب را ديد، خويشتن را بياراسته. رسول او را دوست داشت، گفت: سبحان اللّه مقلّب القلوب و الابصار؛ منزّه است آن خداى كه او دلها و چشمها بگرداند.
چون زيد باز آمد، زن او را بگفت. زيد بدانست كه او در دل رسول افتاده است. در حال، خداى تعالى كراهت آن زن در دل زيد افكند. زيد بيامد و گفت: يا رسول اللّه ! مرا اين زن نمى بايد، خواهم طلاقش دهم. رسول گفت: چرا؟ تو را در حق او تهمتى است؟ گفت: نه يا رسول اللّه ! جز خير نيست و ليكن مرا با او دل خوش نيست. رسول گفت: برو و ابلهى مكن و زن خود را نگاه دار و رها مكن و در دلش خلاف اين بود. براى آنكه دلش به او مشغول بود، مى خواست تا زيد او را طلاق دهد تا او را به زنى كند...».

1.احزاب (۳۳): آيه ۳۶.

2.احزاب (۳۳)، آيه ۳۷.

صفحه از 199