بينش غير عاقلانه
ويژگى هاى بينش غيرعاقلانه، در برخورد با مسائل ورويدادها، بدين شرح است:
1. از نوعى نگاه زورمدارانه و غيرقابل انعطاف، تبعيت مى كند؛
2. هيچ گونه نظر و سليقه اى را نمى پذيرد و با ديد منفى و سوءظن به همه افراد و وقايع، نگاه مى كند؛
3. بدون محاسبه و تفكّر ، و عجولانه اقدام مى كند؛
4. از باورهاى خرافى، مستبدّانه، نامعقول و تعصب آميز سرچشمه مى گيرد؛
5 . مدام از خود و ديگران، ارزيابى و انتقاد نادرست دارد؛
6 . پيش داورى هاى سطحى و ناآگاهانه دارد؛
7. اهداف و مقاصد خود را مبهم و پيچيده بيان مى كند.
تفكّر عاقلانه و منطقى ، سبب خواهد شد كه فرد، با قدرت و نشاط تمام، اقدام به فعّاليت نمايد و در كارهاى خود، پشتكار داشته باشد.
منطقى براى رفتار
معمولاً ما در رويارويى با رويدادها و حوادث ، از خود، عكس العمل ها و رفتارهايى نشان مى دهيم كه ناشى از جريان تفكّر و استدلالى است كه در ذهن ما صورت مى پذيرد و به طور خودآگاه يا ناخودآگاه، همراه با يك ارزيابى از واقعه است. اگر خوب دقت كنيم، مى بينيم كه در اين قضاوت، يك «مقدّمه» (صُغرا) ، يك «مؤخّره» (كُبرا) و يك «نتيجه» نهفته است. در حقيقت، تصديق يا عدم تصديق هر موضوعى، با تشكيل يك قياس در ذهن، صورت مى پذيرد. حوادث و رويدادها در ذهن ما يا موجب شادمانى ما مى شوند و يا موجب افسردگى، دل سردى و بى علاقگى ما نسبت به كارها و انجام دادن وظايف. با توجه به بينش و تلقّى ما در برخورد با واقعه، حد اقل دو برداشت در ذهن ما مى تواند ايجاد شود. مثلاً اگر در انجام دادن كارى كه با شكست روبه رو شويم، ممكن است دو نوع برداشت داشته باشيم كه هر كدام، بستگى به طرز نگرش و تلقّى ما از واقعه دارد : يا اين كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد. ديگر خراب شد. هر كس شكست بخورد، پيروز نخواهد شد. من هم نمى توانم پيروز شوم. پس من ديگر به درد نمى خورم». يا اين كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد؛ ولى هر كس شكست بخورد، مى تواند پيروز شود؛ زيرا شكست، مى تواند مقدّمه پيروزى باشد و هر كارى ممكن است منجر به شكست يا پيروزى شود. پس من مى توانم پيروز شوم؛ زيرا امكان جبران هست. من مى توانم با تلاش و پشتكار در كار، موفّق شوم».
در حقيقت ، در برابر يك واقعه، باتوجه به نگرش فرد، ممكن است دو تلقّى و تفكّر در ذهن، شكل بگيرد و در نتيجه ، موجب بروز دو نوع رفتار و عكس العمل متفاوت بشود، كه اين امر، به محاوره اى كه ما به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه در ذهن خودمان در برخورد با واقعه انجام مى دهيم بستگى دارد. ما در حقيقت، دو نوع استدلال انجام مى دهيم كه منجر به دو نوع رفتار مى شود. حال، كدام استدلالْ صحيح است؟ و كدام منجر به رفتار درست و عاقلانه مى شود؟ طبعا استدلال و قياسى كه از تفكّر و انديشه صحيح برخوردار باشد.
همه ما اگر خوب بينديشيم، خوب هم استدلال مى كنيم و اگر دقّت ، تفكّر و انديشه صحيح در كارهاى روزانه ما وجود نداشته باشد ، منجر به تفكّر غيرعاقلانه و در نتيجه ، رفتار غيرعاقلانه خواهد شد و اين امر، زندگى را براى مان بسيار دشوار و ناگوار مى كند. به همين دليل است كه قرآن مى فرمايد:
و پليدى و ناگوارى ، از آنِ كسى است كه [در زندگى] نمى انديشد.۱
جوان بايد بداند كه هيجان هاى افراطى و عصبانيت هاى شديد و عكس العمل هاى نابه هنجار، ريشه در بينش و طرز تلقّى او از هر واقعه و حادثه اى دارد. چنين رفتارهايى معمولاً در اثر عدم تفكّر صحيح و منطقى حاصل مى شوند و از نظر روانى ، آثار و مشخّصه هايى همچون: افسردگى، اضطراب، خشم، احساس ناامنى، احساس گناه، احساس ترس، احساس گرسنگى و... دارند.
اگر ما بينش و طرز تفكّر خود را اصلاح كنيم و در برخورد با مسائل و رويدادها و به هنگام بروز هيجان ها و احساسات، راه و روش منطقى و تفكّر عاقلانه را در پيش بگيريم، دچار رفتار نامتعادل و نابه هنجار نخواهيم شد و اگر به محض بروز نشانه هاى اين هيجان ها، به تفكّر و تعقّل منطقى بپردازيم، شيوه برخورد صحيح را از ناصحيح، تشخيص خواهيم داد و تنها در اين صورت است كه راه و روش دين را پيموده ايم و در زندگى ، موفّق خواهيم شد؛ زيرا تمام خوبى ها و ارزش ها فقط با تفكّر و تعقّل به دست مى آيند و «كسى كه [ در زندگى ] تفكر نمى كند، هيچ دينى ندارد» . ۲
1.سوره يونس، آيه ۱۰۰.
2.ر. ك : بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۵۸ .