تسلّط بر خويشتن - صفحه 77

روان شناسان چه مى گويند؟

آيا روان شناسان هم همان چيزى را كه دين گفته است ، مى گويند؟ آيا مفهوم «هوش هيجانى» همان مفهوم «خودسازى» در فرهنگ خودمان است؟
براى روشن شدن بحث، اشاره اى تاريخى به بعضى از زيرساخت هاى معرفتى مى كنم تا اين دو حوزه علم را بهتر بشناسيم و از هر كدام ، انتظار متناسب با خودش را داشته باشيم.
غربِ عصر جديد را در يك كلمه كلّى خلاصه مى كنند: «انسانْ محورى» يا «اومانيسم». از آن روزها كه اين نگرش بر غرب سايه افكنْد، انسان، محور حق مدارى و حقّانيت شد؛ يعنى اگر انسان، چيزى را فهميد و درك كرد، در آن صورت، آن چيز، لباس حقّانيت مى پوشد و منظور از انسان هم تمام انسان ها هستند ؛ يعنى يك چيز قابل درك، بايد براى همه ، قابل درك باشد.
بنيان روش تجربى ـ علمى نيز از همين فلسفه تبعيت مى كند. به همين دليل، دين، عرفان، كشف، شهود، وحى و... از حوزه علم به معناى اومانيستى آن ، خارج شدند.
از آن پس، همه علوم غربى ، اين روش را به عنوان يك اصل تغييرناپذير قبول كردند و روان شناسى نيز از اين امر، مستثنا نبود. على رغم آن كه در عرصه روان شناسى ، از روش هاى غير تجربى استفاده مى شد، اما فضاى غالب ، در همان راستاى روش هاى تجربى بود و انديشه ها و تئورى هايى مورد پذيرش قرار مى گرفت كه از پشتوانه هاى تجربى كافى بهره مند باشند .

صفحه از 84