تسلّط بر خويشتن - صفحه 78

روان شناسى تا كجا پاسخگوست؟

اگر چه مهم ترين رسالت روان شناسى، شناخت رفتار و كنترل آن است، امّا روش هاى آن ، تجربى است. لذا اين محدوديت ، در ذات روان شناسى نهفته است و ما نيز نبايد توقّعى بيش از اين از روان شناسى داشته باشيم.
مفاهيمى چون عفّت، صبر و بردبارى، كه يك فرد مسلمان مى خواهد آنها را پياده كند، عناصرى دارد كه روش هاى تجربى، آنها را برنمى تابند. انسان عفيف، هيجان هاى جنسى خود را كنترل مى كند، صبر پيشه مى كند، و حلم مى ورزد. همه اينها براى به دست آوردن رضايت خداى متعال، و وارد شدن به بهشت الهى و دورى از آتش جهنم است.
آيا يك انسان معتقد به فلسفه اومانيستى مى تواند چنين بينديشد؟
آنها اگر هم به دينْ معتقد باشند ، باز از منظر اومانيستى است؛ يعنى دين براى ارضاى يكى از نيازهاى ما انسان ها! همين و بس! نيازهايى كه ما آنها را به راحتى درك مى كنيم و با روش هاى تجربى ، مى توانيم به ديگران نيز نشان دهيم.
پس اين كه از واژه هاى مشترك بين فرهنگى استفاده مى شود، نبايد ما را از زيرساخت هاى شناختى ـ معرفتى آن واژه ها غافل نمايد.
مفاهيمى چون هوش هيجانى ، تنها مهارت هايى هستند كه براى دنياى انسان، طراحى شده اند و نبايد بيش از اين از آنها توقّع داشته باشيم. اگرچه اينها ، در حوزه روان شناسى ، راه حل هاى بسيار خوبى محسوب مى شوند و نسبت به ديدگاه هاى چند دهه قبل، پيشرفت بسيار قابل قبولى به شمار مى آيند، امّا يادمان نرود كه فعلاً روان شناسى ، يك علم تجربى است، پس يافته هاى آن هم بيش از دنياى تجربه، بُرد ندارد.

صفحه از 84