امّا عشق
عشق، هم در لغت و هم در فرهنگ احاديث ما، به معناى «گذشتن از حدّ محبّت» ۱ است ؛ يعنى محبّت افراطى به چيزى يا كسى داشتن.
امام صادق عليه السلام در پاسخ مُفَضَّل (صحابى بزرگ ايشان) كه درباره عشق، سؤال كرده بود، فرمود :
وقتى قلبى ، از ياد خدا تهى شد، آن گاه ، خداى متعال، محبت غيرخودش را به او مى چشانَد.۲
پس دوستى در اسلام، با تمام فضيلتى كه دارد، يك امر مستقل در مقابل دوستى خدا نيست. اگر دوستى هاى ما به نافرمانى خدا آميخته نشوند و در نهايت ، به دوستى خدا منجر شوند، در اين صورت است كه دوست داشتن ديگرى ، موجب محبّت خداوند مى شود و ما را در مسير ولايت الهى قرار مى دهد؛ امّا اگر محبّتى ، بخواهد به صورت مستقل و خارج از مسير الهى شكل بگيرد (مخصوصا محبّت نامعقول و افراطى) ، دل را بيمار مى كند و قدرت تشخيص را از انسان مى گيرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
با اهل عشق، مشورت نكنيد؛ چرا كه آنان را رأيى نيست. دل هايشان سوخته است و انديشه هايشان آشفته و خِردهايشان از دست رفته!۳
و در حديث ديگرى ، امام على عليه السلام مى فرمايد :
هر كه عاشق چيزى شود، ديده اش نابينا و دلش بيمار مى شود و در نتيجه ، او با چشمى نادرست مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوات، عقلش را دريده اند و دنيا دلش را ميرانده است و جانش شيفته دنيا شده است. پس او بنده دنيا و دنياداران است و دنيا به هر طرف كه برود، او نيز در پى آن است و از هيچ موعظه گرى، موعظه نمى پذيرد، در حالى كه مى بيند مرگ ، بى خبر، بعضى را گرفتار ساخته است.۴
حامد ، رو به حاج آقا موسوى كرد و گفت : «پس، از اين روايات ، مخصوصا از روايت مُفضَّل بر مى آيد كه عشق به غير خدا ، خارج شدن از هنجار اهل ايمان است كه بايد مورد درمان قرار گيرد».
آقاى موسوى گفت : من از اين احاديث، همين را مى فهمم؛ مخصوصا كه بعضى از اين احاديث، تصريح زيادى دارند. مثلاً در روايتى ، امام على عليه السلام مى فرمايد :
عشق، بيمارى اى است كه اجر و ثوابى ندارد.۵
به علاوه ، هر جا در احاديث از پاداش عشق ، سخن گفته شده ، مقصود ، پاداش عاشقى است كه عشقش را فرو خورده و به دنبال آن نرفته است ؛ يعنى خويشتندارى كرده و عفاف ورزيده تا عشق ، او را به گناه نيندازد . ابن عبّاس مى گويد :
پيامبر خدا فرمود : «بهترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه چون خداوند به بلا گرفتارشان كند ، پاك دامنى مى ورزند» . گفتند : كدام بلا؟ فرمود : «عشق!» .۶
پس عشق ، اگر با عفافْ همراه نباشد ، بيمارى يا بلايى بى اجر و ثواب است و در عوض ، پيامبر خدا فرمود :
هر كه عاشق شود و آن عشق را پنهان بدارد و پاك دامنى پيشه سازد تا از دنيا برود ، شهيد است.۷
هر كه عاشق شود و آن را پنهان سازد و خويشتندارى ورزد و صبورى كند ، خداوند ، او را مى بخشد و او را به بهشت ، وارد مى كند .۸
از مجموع اين چند حديث ، مى توان فهميد كه «عشق» ، به هر حال ، گرفتارى و بلاست و عاشق ، اگر در اطاعت از خدا خويشتندارى كند ، پاداش اُخروى خواهد داشت و عشق او ، «عشق پاك» است كه به تعبير پيامبر صلى الله عليه و آله ، «كفّاره گناهان» است . ۹
حامد با تشكر از امام جماعت مسجد، از او خداحافظى كرد . احساس غريبى داشت و لذّت عجيبى ، تمام وجودش را گرفته بود. حالا مى فهميد كه دانستن، چه قدر لذّت بخش است و البته بى صبرانه منتظر بود تا لذّت عمل كردن به آنچه آموخته بود را نيز بچشد.
1.ر. ك : معجم مقاييس اللغة ، ابن فارس، قم : دفتر تبليغات اسلامى ، ۱۳۶۳ ؛ مجمع البحرين ، طُرَيحى، تهران : موسسه بعثت ، ۱۳۷۳ .
2.علل الشرائع ، ج ۱ ، ص ۱۴۰ .
3.الفردوس، شهردار بن شيرويه ، حديث ۷۳۸۹ .
4.نهج البلاغة ، تصحيح: صبحى صالح، خطبه ۱۰۹ .
5.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۲۰، ص ۲۶۰.
6.الفردوس ، حديث ۲۸۶۷ .
7.همان ، حديث ۴۲۶۶ .
8.كنز العمّال ، ج ۳ ، ص ۳۷۳ (حديث ۷۰۰۰) .
9.همان جا (حديث ۷۰۰۲) .