تفسير ابوالفتوح رازى يكى از متون معتبر و مهم شيعه در قرن ششم است و بيان داستانها و وقايعى كه براى حضرت خضر رخ داده است، در اين تفسير حائز اهميت است. در اين تفسير در تحليل يازده آيه قرآن، از خضر و ماجراها و داستانهاى مربوط به او ياد شده كه در طول تاريخ، در آثار شاعران و اديبان دوره هاى مختلف تجلى پيدا كرده است.
در اين مقاله سعى شده است تمامى اين گونه وقايع و داستانها بيان گردد تا كسانى كه به دنبال ريشه يابى داستانها و افسانه هاى مربوط به زندگى پيامبران هستند و يا در ادبيات تطبيقى دستى دارند، از اين منبع مهم محروم نمانند.
1. پيامبرى حضرت خضر
در تفسير آيه چهارم سوره بنى اسرائيل، درباره حكومت «شيعا» بر قوم بنى اسرائيل و همچنين كشته شدن او به دست آنان سخن رفته است و سپس در ادامه گفته شده است كه بعد از «شيعا»، خداوند، خضر را به پيامبرى بر اين قوم فرستاد. البته همين جا نيز ابوالفتوح درباره علت نامگذارى حضرت خضر به اين نام بحث كرده است. يادآورى مى شود در منابعى كه به حضرت خضر اختصاص دارد، كمتر به پيامبرى او اشاره شده است و بيشتر او را «ولى» دانسته اند.
تفسير ابوالفتوح رازى از اين نظر كه به صراحت به پيامبرى او اشاره دارد، حائز اهميت است. در تفسير مذكور آمده است:
«چون شيعا از اين خطبه بپرداخت و اين كلام به آخر آورد، بنى اسرائيل آهنگ او كردند تا او را بكشند. از ايشان بگريخت. خداى تعالى درختى بر او شكافت تا او در آنجا گريخت و درخت فراهم آمد.
شيطان بيامد و گوشه جامه او را از درخت بيرون كشيد، تا ايشان بديدند. تدبيرى ندانستند و در بيرون آوردن او از آنجا، جز آنكه ارّه بياورند و او را در آن درخت بريدند.