شرح حال امامزادگان ری - صفحه 122

و چون حضرت سيدالشّهدا از ينبع مراجعت فرمودند، عبداللّه جعفر تفصيل را خدمت حضرت عرض كرد. حضرت از مجلس برخواسته نزد ام كلثوم رفتند و فرمودند: معاويه تو را به جهت يزيد خواستگارى كرده و پسرعموى تو قاسم بن محمّد بن جعفر بن ابى طالب سزاوارتر است به شوهرى تو؛ و مضمونى فرمودند كه شعر مولوى كاشف اوست:

در شريعت كفو آمد ازدواجيك در او چوب و در ديگر زعاج
و اگر تو را اميد به زيادتى صداق است من بغيبغا را براى تو مهريه قرار مى دهم. ام كلثوم قبول اين كار را نموده به تزويج قاسم درآمد.
چون روز ديگر شد مروان مجلسى به جهت اين امر منعقد نمود، شرحى از نامه معاويه و خيال مودّت و مهربانى او با صله رحم بيان كرد. حضرت فرمودند: من او را به جهت قاسم عقد كردم، مروان گفت: يا حسين! با خليفه و من مكر كردى. حضرت فرمودند: در اوّل تو به اين كار سبقت كردى؛ زيرا كه حضرت امام حسن عليه السلام نامزد كرد عايشه دختر عثمان را و تو رفتى او را براى عبداللّه بن زبير گرفتى. مروان گفت: چنين نيست. حضرت نگاهى به محمد بن خاطب كه از بزرگان قوم بوده كرده فرمودند: چنين نيست؟ محمد عرض كرد: اللّهم نعم.
و اين بود عداوتى كه به جهت ازدواج زن در ميانه يزيد و حضرت سيّدالشّهدا عليه السلام واقع شده. چون خبر درگذشتن معاوية بن ابوسفيان به حضرت سيدالشهداء عليه السلام رسيد، متّصل اين شعر يزيد بن مفرغ را مى خواندند:

لا دغرت السوام فى فلق الصبحمغيرا و لا دعيت يزيدا
يوم اعطى من المخافة ضيماو المنايا يرصدننى ان احيدا۱
و چون يزيد بن معاويه ـ عليه اللّعنة و الهاوية ـ به خلافت نشست به وليد بن عتبة

1.مثير الاحزان، ص ۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۳۴۸.

صفحه از 136