شرح حال امامزادگان ری - صفحه 123

بن ابى سفيان كه والى مدينه بود، نوشت از آن حضرت بيعت گيرد. چنان كه مشهور است حضرت ابا و امتناع از بيعت نموده، روانه مكّه معظّمه شد. در آن وقت عبدللّه زبير در مكّه معظّمه مدعى خلافت بود و با اميرالمؤمنين و با آل رسول در نهايت عداوت؛ چنان كه چهل نماز جمعه ادا نكرد؛ زيرا كه شرط آن فريضه، صلوات بر محمّد و آل محمّد است؛ مى گفت: پيغمبر خوب بود ولى ـ العياذ باللّه ـ طايفه بدى داشت. اگر صلوات بر آل او فرستم سبب تكبّر و نخوت ايشان مى شود.
و همچنين وقتى كه حجّاج بن يوسف ثقفى مكّه معظّمه را محاصره كرد او نيز محصور شد. چون كار بر وى تنگ گشته، سلاح حرب پوشيد و دل بر مرگ نهاد، به مادر خود اسماء ذوالنّطاقين دختر خليفه اوّل -ابوبكر- وصيت مى كرد و از عقايد مى شمرد. گفت: اى مادر! تو مى دانى من دشمن ترين خلق بودم با على بن ابى طالب.
و عبداللّه از ورود حضرت امام حسين عليه السلام به مكّه، اوّلا به سبب عداوت، ثانيا عدم پيشرفت خلافت كه مدّعى آن بود، خدمت حضرت مى رسيد و آن حضرت را ترغيب و تحريص مى نمود كه به كوفه تشريف بريد، كه اكنون اهل عراق متّفقاً در وفاق هستند، چرا بايد اين نعمت را از دست داد و بر بنى اميّه غلبه نكرد؛ و به عقيده خود با حضرت حيله و مكر مى كرد كه از مكّه بيرون روند.
و برخلاف او عبداللّه عباس همه روزه خدمت آن حضرت رسيده، منع از سفر عراق و نفاق اهالى آن سرزمين مى كرد و پيوسته عجز و لابه مى نمود، تا آن كه بنا بر تقدير مقدّر و حكم عالم ذوالقدر، عزم مبارك آن حضرت به سفر نينوا جزم شد.
وقتى ابن عبّاس، عبداللّه زبير را ديد كه حالت بشاشت از اين عزم حضرت سيّدالشّهدا دارد فرمود: يابن زبير! چشم تو روشن از رفتن امام حسين. و اين اشعار را انشاد كرد:
يا لك من قبره معمرخَلالِك الجو فبيّضى و اصفرى
و نقرى ماشئت ان تنقّرىقد رحل الصيّاد عنك فابشرى
هذا الحسين خارجا فأبشرىالى العراق راجياً للظفرى
على يزيد قد الى بمنكرقد رفع الفخ فماذا تحذرى۱
و اصل اين اشعار از طرفة بن عبده است، مگر سه مصراع كه ابن عباس خود اضافه نموده، و مصراع اخير قد رفع الفخ فماذا تحذرى، متّصل به مصراع، قد رحل الصياد، است.
و معمر به فتح اول و سكون ثانى و فتح ميم، اسم موضعى است. و قبره كه در واحد او قبره گفته مى شود. ابوالمليح و چكاوك نيز او است و در بعضى نسخ، قبره نوشته شده، لفظى است غلط و اگر در بعضى لغات استعمال شده باشد، غير فصيح است.
به هرحال، حضرت سيّدالشّهدا عليه السلام ظاهراً بنابر بسيارى عرايض اهل كوفه روز سه شنبه، يوم الترويه حج را بدل به عمره مفرده فرموده به سمت عراق حركت فرمودند و اهل عراق به جهت آن شقاقى و نفاق جبلى، خود در عاشورا كه حضرت سيّدالشّهدا به اشقيا فرمودند: شما مرا خوانديد و نامه ها نوشتيد چرا اكنون در صدد قتال و جدال من هستيد؟ تمامى نوشتجات خود را منكر شده. حضرت به علىّ اكبر فرمودند: علىّ بالخرجين؛ يعنى دو خرج مرا بياور. خرج ظرف مشهورى است در لغت عرب و اين كه اكنون در لغت عامّه خرجين بكسر استعمال مى شود همان است و پس از اين كه نامه آن قوم شقى را بيرون ريختند، باز مايه انفعال نشده، مشغول قتال شدند، لعنة اللّه عليهم اجمعين.
پس از آن كه حضرت از مكّه معظّمه حركت فرمودند، چنان كه مفصّلاً در كتب مقاتل مذكور است، روز پنجشنبه دويّم محرّم الحرام سنه 60 هجرى يا شصت و يك

1.شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲۰، ص ۱۳۴.

صفحه از 136