خود نظر كنى و آن را از ارتكاب معاصى باز دارى، آن گاه از آن شخص اعراض كرده با او تكلم نمى نمود.
بالجمله در فضيلت زيد امثال اين عبارات از علماى اعلام بسيار است. مورخين و علماء انساب آورده اند كه: مادر زيد رضى الله عنه امّ ولد و در سلك جوارى جناب على بن الحسين عليه السلام منتظم بود. مجلسى در كتاب بحار الانوار در ذيل اخبار مختار از ابوحمزه ثمالى روايت كند كه گفت: در هر سال هنگام حج به زيارت سيد و مولاى خود حضرت على بن الحسين عليه السلام مشرف مى شدم سالى به خدمت آن جناب رسيدم كودكى را ديدم كه به زانوى آن حضرت نشسته است پس از لمحه اى كودك برخواست كه روانه شود؛ چون به آستانه سراى رسيد بر زمين افتاد سرش مجروح گشته خون جارى شد. امام عليه السلام از جاى خويش جستن فرموده به سرعت نزد آن كودك آمد و او را از زمين بلند كرد و خون او را پاك نمود و فرمود: انّى اعيذك ان تكون المصلوب فى الكناسة؛ يعنى ترا به خداى پناه مى دهم از اين كه تو آن كسى باشى كه او را در كناسه به دار كشند.
ابوحمزه گويد: عرض كردم پدرم و مادرم فداى تو باد كدام كناسه را فرموديد؟ فرمودند كناسه كوفه. عرض كردم: اين واقعه حتما واقع خواهد شد. فرمودند: اى و الّذى بعث محمّداً صلى الله عليه و آله بالحق لقد عشت بعدى لترين هذا الغلام فى ناحية من نواحى الكوفة و هو مقتول مدفون منبوش مسحوب مصلوب فى الكناسة ثم ينزل فيحرق و يذرى فى البر؛يعنى آرى اين امر لامحالت وقوع يابد سوگند به آن خدايى كه محمد را به حق مبعوث ساخت اگر بعد از من زندگانى كنى اين غلام را مشاهده نمايى در ناحيه از نواحى كوفه بر حالتى كه او را مقتول سازند و جسدش دفن كنند، آن گاه قبر وى را نبش نموده بدنش را از دار بيرون آورند و بر زمين بكشانند و در كناسه كوفه به دار كشند پس از چندى او را فرود آورده آتش زنند و خاك او بر باد دهند.
ابوحمزه گويد: معروض داشتم فداى تو گردم اين غلام را نام چيست؟ فرمود: پسر من زيد است.