براى برادرانت كه باعث آن شود كه درباره تو خدعه و مكر كنند پس هرگاه يعقوب امارت نبوت پسر خود يوسف را از برادران دارد نمى گنجد كه پدرت امامت برادرت را از تو پنهان داشته براى آن كه مبادا مرتكب كيد عظيم با ايشان شوى.
فقال: اما و اللّه لئن قلت ذلك لقد حدَّثنى صاحبك بالمدينة أنى اُقتل و اُصلب بالكناسه و أنَّ عنده لصحيفة فيها قتلى و صلبى. يعنى زيد گفت آگاه باشم قسم با خداى كه صاحب تو در مدينه مرا خبر داد كه در اين خروج مرا خواهند كشت و در كناسه مصلوب خواهند ساخت و نزد او صحيفه اى است كه در آن وقوع قتل و صلب من مذكور است، و مراد زيد از صاحب جناب حضرت صادق عليه السلام است.
فججت فحدَّثت أباعبداللّه عليه السلام بمقالة زيد و ما قلت له: فقال لى: أخذته من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه و لم تترك له مسلكا يسلكه. ۱ ابوجعفر گويد: در آن سال به حج رفتم و چون به خدمت جعفر صادق عليه السلام رسيدم او را از مقاله زيد و آن چه دربرابر او گفته بودم خبر دادم آن حضرت فرمود: گرفتى او را از پيش روى او و از وراء او و از جانب دست راست و از جانب دست چپ او و از بالاى سر او و از زير قدم هاى او و نگذاشتى براى او راهى را كه سلوك آن نمايد. و در ذكر جهات ستّه در عبارت امام لطفى است زيرا فقراتى كه مؤمن الطّاق با زيد به ميان آورده و هر يك مصدّر به كلمه قلت است نيز شش است.
و چون ابوحنيفه كه خود در اصول عقايد از زيديّه معدود است از قضيّه زيد استحضار يافت براى معاونت و امداد زيد مالى به فضل بن عمر داده او را نزد زيد روانه ساخت و زيد را پيغام داد كه اين مال را در اسباب و سلاح اصحاب خود مصروف دار و هم مردمان را به خروج با زيد همى ترغيب و تحريص مى كرد.
جاراللّه زمخشرى در ذيل آيه كريمه «لا ينال عهدى الظالمين»۲ گويد: كان ابوحنيفه