شرح حال امامزادگان ری - صفحه 83

كوفه در امرى گواه داد قاضى او را گفت: قم يا عمّار فقد عرفناك لا تقبل شهادتك لانّك رافضىّ اى عمّار برخيز و راه خود گير كه به حال تو مرا معرفت است، شهادتت نزد ما قبول نيست زيرا تو از رافضيان معدودى.
عمّار از جاى خود برخواست بر حالتى كه اعضايش مرتعش و گريستن آغاز كرد ابن ابى ليلى او را گفت: اى عمّار! تو خود مردى از ارباب حديث و دانش محسوب باشى هرگاه ناخوش دارى از اين كه ترا رافضى گويند از رفض تبرّى كن، آن گاه تو يكى از اخوان و برادران ما باشى. عمار گفت: ايّها القاضى! بكاء من براى آن نيست كه تو گمان كرده اى، بلكه گريه من بر حال خود و بر حال توست.
امّا سبب گريه بر خودم آن است كه تو مرا به رتبه اى شريف منسوب داشتى كه خود از اهل نيستم چه گمان كردى كه من رافضيم و جناب جعفر صادق عليه السلام مرا خبر داد اوّل كسى كه مسمّى به رافضى شد سحره فرعون بودند چه آن گاه كه آن آيت كه از عصاى موسى مشاهدت كردند به موسى گراييده فرعون را رفض نمودند و بدانچه به موسى نازل شده بود ايمان آوردند از اين جهت فرعون ايشان را رفضه نام نهاد؛ پس رافضى آن كسى است كه تمامت آن چه را خداى تعالى مكروه داشته ترك كنند و بدانچه امر فرموده عمل نمايند، از كجا در اين زمان چنين كس يافت مى شود؟! پس من بر حال خود گريستم به جهت بيم آن كه خداى تعالى بر قلب من مطلع شود بر حالتى كه بدين لقب رضا داده باشم و مرا معاقب داشته فرمايد يا عمّار أكنت رافضا للاباطيل عاملاً للطّاعات كما قال لك اى عمّار تو تارك منهيّات و عمل كننده به طاعات باشى كه تو را رافضى گويند، پس بدين موضع اگر در موقف حساب با من مسامحت كند از درجات عاليه مرا باز دارند و اگر در حساب با من طريق مناقشت مسلوك دارند مستوجب عذاب بيمناك گردم مگر آن كه موالى من در حق من شفاعت كرده مرا از آن ورطه خلاص نمايند.
و امّا گريه ام بر تو براى آن كذب عظيمى است كه بدان تكلم نمودى چه مرا به غير

صفحه از 136