اسم من نام بردى و اشرف اسماء را از موضع خود نقل نمودى از شأن و منزلت بكاستى، بر حال تو مرا رقت از آن است كه روز قيامت بدنت بر عذاب الهى چگونه صبر خواهد نمود. ۱
مع الجمله زيد با اصحاب خود مقرر فرمود كه در شب اوّل صفر از سال مذكور خروج نمايند و اين سخن مسموع يوسف بن عمر گشته حكم بن صلت را بگفت كه مردم را به مسجد اعظم آورده محافظت نمايد كه به زيد ملحق نشوند حكم روز سه شنبه وارد كوفه شد منادى وى ندا داد ايّما رجل من العرب و الموالى ادركناه فى رحلة الليل فقد برئت منه الذمّة، ايتوا المسجد الاعظم يعنى هر آن كس از عرب و موالى را امشب در منزلش بيابيم هر آينه ذمّه ما از او برى، خون و مال او درحذر باشد. مردمان اين تهديد بشنيدند گروه گروه به مسجد درآمدند. حكم موكّلان بر ايشان برگماشت و ايشان را در مسجد محصور نمود و ديگران زيد را طلب مى نمودند و زيد در شب چهارشنبه از سراى معاوية بن اسحاق بن زيد بن حارثه انصارى با جمعى خروج نمودند آتش ها افروختند و به شعار خويش زبان گشودند كه با منصور است و بسيارى از بيعتيان در مسجد محبوس و محصور بودند؛ و حكم درب بازار و مسجد را بر روى مردمان مسدود نموده كس نزد يوسف فرستاد و او را از ماجرا اعلام داد.
يوسف، جعفر بن عباس با پنجاه سوار روانه كوفه نمود تا از صورت واقعه اطلاع يافته يوسف را خبر داد. ايشان به جانب كوفه آمدند از صورت حال آگاه شدند معاودت كرده يوسف را اخبار كردند. يوسف در حال سوار شده در ظاهر كوفه بر سر تلى كه قرب حيره بود بايستاد فوج فوج سپاه را از عقب يكديگر مى فرستاد تا با زيد قتال كنند.
و چون روز شد زيد مشاهدت كرد از كسانى كه با او بيعت كرده اند پانصد تن و به
1.مجموعه ورّام، ج ۲، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۶؛ بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۵۶؛ تفسير الامام العسكرى، ص ۲۱۰.