امامزادگان معروف ری - صفحه 161

روز اتفاقاً حايض شده در شب زفاف به جهت عدم تماميت ايام عادت تصرف ممكن نبود. و ايام عادت كشيد تا شب سه شنبه غره محرم الحرام سال هزار و دويست و چهل و شش كه در روز دوشنبه ايام عادت به آخر رسيده، و در شب سه شنبه بلاتأمل و تكسّل تصرف نمودم با آن كه چنين خيال مى كردم كه در قوه ندارم. به هر حال ديگر دختر حيض نديد و نطفه منعقد شد، يا در همان شب يا شبهاى متقارب به آن شب كه در ماه محرّم مذكور آثار حمل ظاهر و نمايان شد، ليكن داعى اصلاً به صحبت و عهد با امام زاده بزرگوار و نذر قربانى را به خاطر ندارم و بالمرّة فراموش كرده بودم، و از احوال خود تعجب مى كردم و چيزى كه به نظرم نمى آمد حكايت امام زاده واجب التعظيم بود. تا آن كه اليوم صبح بعد از نماز به جهت اختلال امور بسيار ملول بوده و در بحر فكر غوطه ور بودم، كه با اين اختلال امر اين حمل چگونه خواهد بود، نمى توانم در اين ولايت به سبب اختلال اوضاع و عدم مداخل توقّف كنم، و نمى توانم هم قطع علاقه نمايم اين چه بود و چه شد، در خلال اين فكرها حكايت طهران و نذر قربانى و عهد با امام زاده به خاطرم آمد و شك و شبهه اى ندارم كه اين اسباب همه از بركت شفاعت آن بزرگوار است. و ابداً سواى آن چيزى ديگر احتمال نمى دهم چه خود از احوال خود مطلعم كه آن چه واقع شد بدون اختيار طبيعى من بود». الى آخر ما رقمه اعلى اللّه مقامه. قدر حاجت را كه مناسب مقام بود مرقوم نمودم.
و اين بزرگوار از قرار معروف در السن و افواه از خوف به سمت جبال پناه برده و در اين درّه كه مدفن اوست با يك نفر غلام خود قنبر نام فرود آمده و او را تعاقب نمودند و در همين مكان او را شهيد نمودند. و از ظهور كرامات از قبر مطهّر او قبر شريف او ظاهر شده است، و حال مزار شيعه است. از عوام و خواص و سال به سال شوق مردم به زيارت اين بزرگوار و جمعيت زوّار او بيشتر از بيشتر مى شود. و ليكن از باب آن چه معروف است كه فرموده اند: «اشرّ الناس خدّام قبورنا»، خدمه آستانه

صفحه از 180