ندارند مثلاً وظيفه جامعه شناسى را اين مى دانند كه معناى عمل را بفهمد و فرهنگ را بشناسد و تفسير بكند يا معناكاوى بكند . اين وظايف را به عهده به اصطلاح جامعه شناس مى گذارند. اين ها خيلى اغتشاش به وجود آورده كه اصلاً منظور ما از جامعه شناسى چيست ، تا بعد بپرسيم كه آيا مى توانيم از آن استفاده كنيم يا نه؟
2 . امكان طرح انديشه اجتماعى در احاديث
به نظر من ، مى توان با پذيرفتن بحث انديشه اجتماعى كه عام است ، به دنبال مباحث اجتماعى احاديث بود؛ يعنى مباحث اجتماعى احاديث را استخراج كرد . البته يافته هاى جامعه شناسى و بحث هاى نظرى آن ، در طبقه بندى و مقوله بندى به ما كمك مى كند؛ يعنى خاصيت تنظيم كنندگى دارد و مى گويد كه بيشتر مباحث ، حول چهار يا پنچ موضوع مطرح است؛ فرضا تغيير اجتماعى ، تحول جامعه و... . پس اين ، دستگاه مقوله بندى ماست و مى توانيم بر اين اساس ، احاديث را گروه بندى كنيم .
من خودم در درس تفكر اجتماعى در اسلام ، روى تفكر يك مسلمان بحث مى كنم . آن جا ما پانزده تا بيست سؤال از كتاب مبانى جامعه شناسى در نظر مى گيريم و مى گوييم شما وقتى كتاب انديشمندان مسلمان ، مثل خواجه نصير ، غزّالى ، يا ابن خلدون را مى خوانيد ، اين پرسش ها را از آن ها بكنيد. اين بيست سؤالى كه مسايل اساسى جامعه شناسان بوده و دغدغه هاى آنان به شمار مى آمده را بپرسيد و جواب بگيريد . ممكن است هر كس جواب متفاوتى بدهد . اين در واقع همان كاركرد طبقه كنندگى است . ما مى دانيم كه نبايد از خواجه نصير انتظار جامعه شناسى جديد داشته باشيم ، اما مى توانيم بپرسيم كه در مورد بحث اصالت فرد و جامعه چه حرفى مى زند ، در باب تغيير اجتماعى چه مى گويد يا ماهيت جامعه را چه مى داند. اين ها پرسش هايى است كه جامعه شناس كنونى هم به آن پاسخ مى دهد . البته انديشمندان اجتماعى با زبان ديگرى پاسخ مى دهند ، ولى ما مى گوييم خود خواجه نصير يا ابن خلدون ، پاسخ هايى براى اين پرسش ها دارند .
براى مثال ، در نظريه ابن خلدون ، همه پديده هاى اجتماعى در نهايت به عصبيّت برمى گردد . اين يك نظريه اجتماعى است كه اگر از آن بپرسيد تفاوت جوامع در چيست ، براساس عصبيت جواب مى دهد؛ اگر بگوييم چگونه جامعه تغيير مى كند ، مى گويد جامعه