گفتگو با حجة الاسلام حميد پارسانيا - صفحه 130

توافق اجتماعى است ، ولى اين توافق اجتماعى چنان مسلّم شده كه اصلاً ديگر آن را زير سؤال نمى برند و در چارچوب نظريه ها اشراب شده و از راه حس هم نيامده است . خوب اين علم هم امور مسلّمى و مفروضى داشته ، و اگر شما اين را برداريد ، اصلاً هويت آن علم فرو مى ريزد . اين مباحث ، خيلى جدّى تر ميان خود نظريه پردازانِ علم مطرح شده است . اگر فضاى علم اين گونه متحول شد ، آن موقع شما مى توانيد بگوييد اتفاقا روايت هاى محيط ما ، بخش فراروايت هايش در احاديث ريشه دارد و اين فراروايت ، علم متناسب با خود را به وجود مى آورد و اين علم ، با آن علم فرق دارد .
هر جامعه اى ، ابعادى دارد؛ احساسى دارد ، عاطفه دارد ، كنشى دارد ، و ارزش هايى دارد كه اين ارزش ها ، در دامن اين روايت شكل مى گيرد . اين زنى كه بچه اش را مى فرستد جبهه كشته مى شود و بعد افتخار مى كند و خود را كنار زينب كبرى مى گذارد ، يا آن پدرى كه خود را كنار امام حسين عليه السلام مى بيند ، بچه اش را كنار على اكبر ، و على اصغر مى گذارد و... ، در چارچوب اين روايت ها اين شخصيت او شكل مى گيرد و اين روايت ها ، علم متناسب با خود را هم ايجاد مى كند. روايت ها و فراروايت ها ، نقش متافيزيك و اصول بنيادين را در تكوين علم دارد.
پس حديث ، سهم عمده اى در علمى دارد كه به تمدن اسلامى مربوط است و از جمله در نظريه هاى علمى و نظريه هاى جامعه شناختى ، مى تواند داشته باشد . مسأله خيلى فرق كرده است . برخى از متفكران هم راجع به متافيزيك چنين حرفى مى زند يا گادامر مى گويد كه اين نقش را سنت دارد . از نظر هايدگر هر سنت اجتماعى در تعيّن شخصيت افراد نقشى برعهده دارد؛ يعنى هر شخص در سنت هايى افكنده شده و اصلاً در آن چارچوب ها عالَم را مى بيند ، خوب در سنت اجتماعى امت اسلامى ، حديثْ يك نقش كليدى و اساسى دارد .
اين جاست كه عرض مى كنم مى توانيم در نظريه ها و بيان هاى جديدتر كه ديگر قرن نوزدهمى نيست و آن معانى را به بحران كشاند ، مطالبات بسيار جدّى از موضع حديث ، نه براى اين كه موضوع علم باشد ، بلكه براى اين كه علم آفرين باشد ، داشته باشيم؛ يعنى مسلّمات حديثى را در بياوريم و ببينيم آن ها به عنوان مسلّمات تمدن و فرهنگ اسلامى ، چه تأثيرى در تكوين علم و علم اجتماعىِ متناسب با خود مى تواند داشته باشد . اين هم يك قسمت و فاز ديگرى از بحث است .

صفحه از 133