پوزتيويستى كه صرفا تجربه و حواس را يك نظر بگيريد و بخواهيد همه چيز را از علم به دست بياوريد ، و چيزى را كه علم نگويد ، دانش ندانيد ، اين اصلاً معنا ندارد و اين ها ديگر منقرض شده است.
ممكن است كسى بگويد كه عده اى غير از آن استقراها ، به اسم علم تعميم هايى دادند؛ يعنى طبيعتا پايشان را از علم بيرون گذاشتند و ادعاهاى جهان شمولى را ارائه كردند. ما هم اگر مى خواهيم با آن ها به يك نحوى تقابل كنيم ، در واقع همان خطاها را مرتكب مى شويم و روى همان تعميم ها بحث مى كنيم. آيا بهتر نيست به آن ها بگوييم قلمرو بحثتان همين مقدار است و پايتان را فراتر نگذاريد ، يا ما هم در آن تعميم ، ادعاى دينى بكنيم؟
نه ، مسأله اين است كه شما بدون تعميم ، نمى توانيد تئورى هاى جهان شمول بسازيد. ما بايد نقد و بحث و استدلال بكنيم . ما بايد به آن عالِم درجه يك كه در سطح بنيادى بحث مى كند ، بگوييم آن چيزى كه شما مى گوييد ، جوابِ يگانه نيست. مثلاً فرض كنيد يكى از چيزهايى كه به عنوان دلايل وجود خدا گرفته شده ، اين است كه به قول متكلمان ، جهانْ آغاز زمانى دارد. خوب عده اى در علم ، دنبال تئورى هايى هستند كه آغاز زمانى پيشنهاد مى كند ، حالا آيا اگر كسى به اين آغاز زمانى اعتقاد نداشته باشد ، به خدا اعتقادى ندارد؟ اصلاً اين طور نيست. شما مى دانيد همه فيلسوفان ما ، به غير اين معتقد بودند . بايد استدلال كرد ، ولى مسأله اين است كه نمى توانيد هيچ تئورىِ مفيد جهان شمول بسازيد ، مگر اين كه به اين تعميم ها قائل شويد.
يك مثال بزنم. يكى از تئورى هايى كه در علم خيلى مفيد است و به عنوان يك نظريه بى طرف تلقى مى شود ، نظريه نسبيت عام انيشتن است؛ نظريه اى كه يك مبناى رياضى دارد و مى گويد ساختار جهان چيست . پس نظريه نسبيت عام انيشتن ، بى نهايت جواب دارد. شما اگر بخواهيد بين اين جواب ها انتخاب بكنيد ، بايد مبنايى داشته باشيد. براى انتخاب ، مبناهاى تجربى كافى نيست. آن عالِم طبيعت گرا از يك بُعد جواب مى دهد ، شما هم يك طرف قضيه را مى گيريد. در مقدارى رياضياتِ قضيه هم مشترك هستيد ، ولى با هم استدلال مى كنيد. راهى غير از اين نيست؛ يعنى اگر به يك پوسته مركزى بچسبيد كه همه به آن اعتقاد دارند و همان جا رهايش كنيد ، اصلاً علم پيشرفت نمى كند.