گفتگو با دكتر غلامرضا صديق اورعي - صفحه 173

ارزش ها» . در هر جامعه اى ، چيزهايى خوب است و چيزهاى بد ، اما ممكن است اين خوب ها ، در هر فرهنگى تقدم و تأخر و اولويت بندى داشته باشد ، يكى را مهم تر بدانند و يكى را كمتر مهم بدانند. من با آن ذهنيت بحث سلسله مراتب ارزش ها در فرهنگ ها ، اين روايت را مورد توجه قرار دادم و اين طور فهميدم كه در واقع سلسله مراتب ارزش ها در اسلام ، اين است كه اول بهشت ، بعد دين ، بعد جان ، بعد مال ، و بعد جهنم .
اگر نمودار ارزش ها را درست كنيم و بالا را مثبت بگذاريم و پايين را منفى ، جهنم ، اوج بدى است كه هيچ ارزشى در آن نيست و بهشت اوج ارزش هاست كه هيچ بدى ندارد . بعد گفته كه غير مهم را فداى مهم تر كنيد . شما كه مالتان را فداى جانتان مى كنيد ، يعنى ارزش مال كمتر از جان است . جان را فداى دينتان بكنيد ، يعنى ارزش جان از دين كمتر است و به طور طبيعى ، مال هم ارزشش از دين كمتر است . بعد هم گفته كه اگر آدم به بهشت برود ، همه خوبى ها را به دست آورده ، يعنى ثمره نهايى اين دين دارى هم كه انسان بايد جان و مالش را فداى آن كند ، بهشت است . اگر برعكس عمل كند ، به اوج بدى ها و جهنم مى رسد كه هيچ خيرى در آن نيست .
در روايت 21132 كتاب وسائل الشيعه ، از تغيير ارزش هاى دينى در آخرالزمان صحبت كرده است . ترجمه روايت اين است : امام باقر عليه السلام فرمود : «در آخرالزمان ، مردمى هستند كه در ميان آن ها افرادى با اين ويژگى ها سر بر مى آورند : اهل ريا هستند... اگر نماز به آنچه با ثروت و بدنشان انجام مى دهند ضرر برساند ، نماز را ترك مى كنند ؛ همان طور كه نام آورترين و بزرگ ترين واجبات ، يعنى امر به معروف ونهى از منكر را بدين خاطر (يعنى چون ضرر دارد) به كنارى نهاده اند» . در واقع در اين روايات آمده كه اين ها آدم هايى هستند كه نماز مى خوانند ، ولى اگر به ثروت يا جانشان لطمه بزند ، نماز را كه يك ركن دينى است ، كنار مى گذارند.
يكى از مباحثى كه در جامعه شناسى است ، بحث تغيير ارزش ها يا تغيير در كل فرهنگ است . بحث تغيير ارزش ها و تغيير فرهنگ ، به ويژه بعد از انقلاب وبعد از جنگ بسيار بررسى شده وحتى بعضى ها پايان نامه و تحقيق درباره اش نوشته اند و مى بينيم كه آقاى دكتر رفيع پور هم در كتاب توسعه و تضاد ، خواسته اند تغيير ارزش ها را نشان بدهند. آيا تغيير ارزش ها ، يعنى ابتدا ارزش بوده و بعد به ناارزش تبديل شده است؟ البته مثلاً مى توان چنين تصور كرد ، ولى من فكر مى كنم كه با توجه به تجربه ملموس خودمان و اين روايت ، فقط كافى

صفحه از 181