بن مايه های غيبت امام عصر(عج) در روايات - صفحه 168

اصبغ دو جريان را درباره غيبت نقل کرده است که آنها را بسيارى از متون معتبر گزارش کرده اند. يکى از آنها مى خوانيم:
روزى اصبغ بن نباته امير مؤمنان را مى بيند که متفکرانه با سرانگشت دستشان خاک ها را مى کاود و سبب را مى پرسد و امام در ضمن پاسخ به او به مسأله غيبت تصريح مى کنند:
اصبغ بن نباته گويد: خدمت امير المؤمنين عليه السلام آمدم و ديدم آن حضرت متفکر است و زمين را خط مى کشد، عرض کردم: اى امير مؤمنان، چرا شما را متفکر مى بينم و به زمين خط مى کشى، مگر به آن (خلافت در روى زمين) رغبت کرده اى؟ فرمود: نه، به خدا! هرگز روزى نبوده که به خلافت يا به دنيا رغبت کنم، ولى فکر مى کردم درباره مولودى که فرزند يازدهم من است، او همان مهدى است که زمين را از عدل و داد پر کند؛ چنان که از جور و ستم پر شده باشد. براى او غيبت و سرگردانى است (هر زمانى در شهرى به‌سر مى برد) که مردمى در آن زمان گمراه گردند و ديگران هدايت شوند. ۱

بررسى کلى روايات علوى

هرچند، بر حسب علم رجال، ناگذيريم تمام روايات علوى را درباره غيبت، ضعيف ارزيابى کنيم،
اما روايت اول اصبغ بن نباته (متن فوق) و روايت فرد ثقه از شيعيان، شمار افراد ثقه در طبقات
مختلف روايت وتعدد نقل‌هاى مکرر اين دو روايت در کتب معتبر کهن شيعه اطمينان به صدور را
تقويت مى کند.
همچنين، با همين نگاه مى توان روايت کميل را به‌خاطر تعدد نقل نويسندگان بزرگ، همچون صدوق، مفيد، طوسى، سيد رضى و... صادر شده تلقى کرد.
مفاد اين روايات قابل بررسى ودقتِ مضاعف است. برخى از نکات اين روايات عبارت‌اند از:
1. تنها در روايت اصبغ بن نباته به مسأله غيبت و حيرت تصريح شده است و در روايات ديگر، با دلالت التزامى مى توان به غيبت پى برد.
2. فضاى صدور هر دو روايت اصبغ نشانگر عدم حضور ديگران است، و بيشتر به يک جريان خصوصى شبيه است.
3. بايد توجه داشت که اصبغ بن نباته ۲ و کميل بن زياد ۳ و حذيفة بن يمان، ۴ همگى از اصحاب سرِّ امام على عليه السلام و خواصّ ايشان بوده اند.
بنا بر آنچه گذشت، پيشگويى مسأله غيبت از جانب امام على عليه السلام در ميان اجتماعات عمومى ثابت شده نيست. نهايت مطلب، آن است که امام براى افرادى ويژه، اصل غيبت را با الفاظ گوناگون و البته مجمل بيان کرده اند.

1.. الکافي، ج۱، ص۳۳۸، ح ۷.

2.. دانشنامه امير المؤمنين عليه السلام، ج۱۲، ص۶۹ ـ ۷۱.

3.. همان، ج۱۲، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.

4.. همان، ج۱۲، ص۱۰۶ ـ ۱۱۱.

صفحه از 184